مرئوس

لغت نامه دهخدا

مرئوس. [ م َ ] ( ع ص، اِ ) رعیت. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ). عامه مردم. ( از منتهی الارب ). که زیر سلطه رئیس باشد. ( از اقرب الموارد ). تابع. خادم. کنایه از رعیت. ( غیاث اللغات ). زیردست. فرودست. ( یادداشت مؤلف ). مقابل رئیس. کارمند.عضو اداره یا مؤسسه یا شرکتی که زیردست رئیس کار می کند. || آنکه شهوت او در سر او باشد و بس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || بزرگ سر. ( از منتهی الارب ). عظیم الرأس. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || که از درد سرشکایت کند. ( از متن اللغة ). که به سرسام مبتلا باشد.( از متن اللغة ). المصاب رأسه. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع. مرؤوس ] (اِمف. ) زیردست، کسی که زیر دست رئیس کار می کند.

فرهنگ عمید

کسی که زیردست رئیس کار می کند، کارمند.

فرهنگ فارسی

( اسم و صفت ) آنکه زیر دست رئیسی بکار پردازد عضو اداره یا موسسهای کارمند جمع: مرئوسین.
رعیت

ویکی واژه

زیردست، کسی که زیر دست رئیس کار می‌کند.

جمله سازی با مرئوس

وِبِر، قدرت را امکان تحمیل اراده انسان بر رفتار اشخاص دیگر تعریف می‌کند. البته قدرت به صورت عام و کلی آن مورد نظر وبر نیست، بلکه به نوع خاصی از روابط ناشی از قدرت که آن را سلطه یا استیلا می‌خواند، توجه دارد. منظور وبر از سلطه آن نوع رابطه قدرتی است که در آن فرمانروا، رئیس یا شخصی که اراده خود را بر دیگران تحمیل می‌کند، اعمال قدرت را حق خود دانسته و اطاعت از دستورها را وظیفه فرمانبردار مرئوس می‌داند. به عبارت دیگر، نوعی صلاحیت پذیرفته شده که به اعمال قدرت، هم از نظر رهبر و هم از نظر پیرو، مشروعیت می‌بخشد.
بخشنامه، نباید مخالف قانون باشد و اگر و تنها اگر مخالف صریح قانون نباشد از سوی مرئوس لازم الاتباع است. اگر بخشنامه یا آیین‌نامه‌ای ناقض قانون باشد، این بخشنامه یا آیین‌نامه است که اعتبار ندارد و نباید به آن ترتیب اثر داده شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
یوخ
یوخ
جام
جام
عضو
عضو
کردار
کردار