ساف

لغت نامه دهخدا

ساف. ( ع اِ ) هر رسته ای است از دیوار. ( شرح قاموس ). هر رده از دیوار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کل عرق من الحائط. ( قطر المحیط ). چینه دیوار. || الصف من اللبن. ( قطر المحیط ). رده ای از شیر نوشیدنی. || باد غبارانگیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ساف از باد؛ بردن اوست خاک و مثل آن را و واحد او سافة به زیادتی «ها». ( شرح قاموس ).

فرهنگ فارسی

هر رسته ایست از دیوار

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:سازمان آزادی بخش فلسطین

جمله سازی با ساف

آسوشیتد پرس در گزارشی اعلام کرد: «وزیر دفاع آریل شارون کشتارها را به ساف مربوط کرد و گفت این نمادی از قتل‌های تروریستی سازمان‌های تروریستی و حامیان آن است».
آسوشیتد پرس در گزارشی اعلام کرد: «وزیر دفاع آریل شارون کشتارها را به ساف مربوط کرد و گفت این نمادی از قتل‌های تروریستی سازمان‌های تروریستی و حامیان آن است».
در مارس ۱۹۷۸، تنش‌هایی خونین در جنوب لبنان بین اسرائیل و چریک‌های ساف درگرفت.
نام میمون تو تا بر ساق او بنوشته‌اند ساف عرش از رشک آن دولت همی زاری کند