شاه بند

لغت نامه دهخدا

شاه بند. [ ب َ ] ( نف مرکب ) که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند. || بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود:
امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین
برادر ملک شاه بند اعدامال.فرخی.آنکه گیتی بروی او بیند
خسرو شاه بند شیرشکار.فرخی.

فرهنگ فارسی

که شاه بندد و مقید میسازد ٠ آنکه شاه را اسیر کند ٠ یا بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد ٠

جمله سازی با شاه بند

💡 سرراه بر شاه بند استوار مهل تا سوی کوفه آرد گذار

💡 آنکه کمینه دلیل دولت عالیش آن ظفر شاه بند شهر ستان است

💡 معین دولت و دین یوسف بن ناصر دین برادر ملک شاه بند اعدا مال

💡 آنکه گیتی به روی او بیند خسرو شاه بند شیر شکار

💡 به ظفر شاه بند و شهرگشای به هنر ملک ران و گیتی دار

اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
دودول یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز