شن به ذراتی اطلاق میشود که اندازه آنها بزرگتر از ماسه و کوچکتر از ریگ است. این نوع سنگدانه معمولاً در نواحی ساحلی یا در بستر رودخانهها به آسانی یافت میشود. طبق استانداردهای مهندسی عمران، به سنگدانههایی که قطر آنها بین ۴٫۷۵ میلیمتر تا ۷۵ میلیمتر قرار دارد، شن گفته میشود. همچنین بر اساس طبقهبندی خاک، به دو نوع ریز و درشت تقسیم میگردد. برای مثال، اگر از ۰۴ و ۰۶ صحبت کنیم، به این معناست که حداکثر قطر سنگدانهها به ترتیب ۴ میلیمتر و ۶ میلیمتر نمیتواند بیشتر باشد. در علم زمینشناسی، به ذراتی گفته میشود که اندازه آنها بر اساس مقیاس فی بین ۲ تا ۴ میلیمتر قرار دارد. این ذرات بزرگتر از ماسه (که قطر آنها بین ۰٫۰۶۲۵ تا ۲ میلیمتر است) و کوچکتر از ریگ (با قطر ۴ تا ۶۴ میلیمتر) به شمار میآیند. اگر سنگی به طور عمده از این ذرات تشکیل شده باشد، به آن کنگلومرای دانهای یا کنگلومرای شنی گفته میشود. این نوع سنگها در طبیعت به اشکال مختلفی وجود دارند و کاربردهای متنوعی در ساخت و ساز و مهندسی دارند.

شن
لغت نامه دهخدا
چه جان گر نیستی و چشم پرشن
جهان بر من نبودی چشم سوزن.عطار.|| نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. ( برهان ) ( آنندراج ). گیاه کنو که از پوست آن ریسمان تابند. ( از ناظم الاطباء ). || شونگ و سفیدال. یک نوع درختی است در لرستان. نامی است که در نور و کجور و زیارت گرگان به شونگ دهند. ( یادداشت مؤلف ). نام درخت پلاخور است و آن درختچه ای است از جنس لنی سرا که در جنگلهای کرانه دریای مازندران و ارسباران و بجنورد یافت میشود و شش گونه آن را نام برده اند و این درختچه جزء درختهای زینتی و دارای گلهای خوشبو و روشنایی پسند است و در هر خاکی میروید و برگهای آن را دام دوست میدارد. میوه آن سمی است و برای کودکان مخصوصاً خطرناک است. این درخت بوسیله قلمه و خوابانیدن زیاد میشود. ( جنگل شناسی ج 2 ص 265 ). رجوع به شونگ شود.
شن. [ َ-ِش ْ ] ( پسوند ) پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها «ش » آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضرمی پیوندد: کُنِشْن، رَوِشْن، بوِشْن، دَهِشْن، گوارِشْن. کلمه پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزئی. ( از فرهنگ فارسی معین ).
شن. [ ش َ ] ( پسوند ) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن، جوشن،«گوشن »، روشن، اشن، پشن، اوشن، آبشن، دوشن، در گلشن و تبشن ( به معنی آب گرم معدنی ). ( یادداشت مؤلف ).
شن. [ ش َن ن ] ( ع اِ ) مشک کهنه دریده. ج، شِنان. ( منتهی الارب ). مشک کهنه کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. ( از اقرب الموارد ). مشک کهن. ( مهذب الاسماء ). خیک کهنه. ( برهان ). مشکیزه کهنه. ( یادداشت مؤلف ).
شن. [ ش َن ن ] ( ع مص ) پاشیدن آب بر شراب و پراکنده کردن. ( از منتهی الارب ). پاشیدن آب بر شراب بطور پراکنده. ( از اقرب الموارد ). ریختن بعنف. ( تاج المصادر بیهقی ). || فروریختن اشک چشم. ( از اقرب الموارد ). || از هر طرف ریختن و غارت کردن و منه: شَن َّ الغارة علیهم؛ یعنی پریشان و از هر طرف ریختن غارت را بر ایشان و اَشَن َّ نیز به همین معنی است. ( از منتهی الارب ). غارت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || خشک شدن مشک. || خشک و تکیده و لاغر شدن شتر از تشنگی. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی باقی مانده و آن به دوم شخص امر حاضر یا ریشه فعل می پیوندد: بوشن دهشن گوارشن. توضیح پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزیی.
از مقادیر و مقیاسهای طول در عهد قدیم ایران.
فرهنگستان زبان و ادب
{gravel} [زمین شناسی] انباشته ای طبیعی و سست از آوارهای بزرگ تر از ماسه و کوچک تر از ریگ
دانشنامه عمومی
شن (زمین شناسی). شن، دانه یا شن ریزدانه ( انگلیسی: Granule ) به سنگی گفته می شود که اندازه ذره در آن بر پایه مقیاس فی در رسوب شناسی بین ۲ تا ۴ میلی متر باشد. به طور کلی شن ریزدانه بزرگ تر از ماسه ( قطر ۰٫۰۶۲۵ تا ۲ میلی متر ) و کوچک تر از ریگ ( قطر ۴ تا ۶۴ میلی متر ) به شمار می آید. سنگی به طور عمده از شن ریزدانه تشکیل شده باشد را کنگلومرای دانه ای یا کنگلومرای شنی می نامند.
دانشنامه آزاد فارسی
رسوب درشت دانه ای متشکل از ریگ یا قطعات کوچک سنگ. منشأ آن بستر دریاچه ها و رودخانه ها یا سواحل دریاست. از شن برای راه سازی، شن ریزی خط آهن، و دانه بندیِ بتون استفاده می کنند. شن را از معادن سنگ، با نام شن چال، استخراج می کنند. در شن چال، معمولاً شن با ماسه یا رُس مخلوط است. بعضی از کانسارهای شن نیز حاوی ذخیره های آبرُفتیِ کانه های فلزداری، عمدتاً شامل قلع، یا فلزات آزادی از قبیل طلا و نقرهاند.
ویکی واژه
جمله سازی با شن
اگر چه نیست ضمیر تو مدرک از ره حس از اودونسخت رو شن بچرخ بر دیدم
بجود تو که ره رزق ازو شود رو شن بخلق تو که لب بخت را کند خندان
خصم تو مار جانگزا تیر تو آتشین قبا شن تو هوشهنگسا جن چرا نگستری