قریشی

لغت نامه دهخدا

قریشی. [ ق ُ رَ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قریش.

فرهنگ عمید

از قبیلۀ قریش.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به قریش از قبیله قریش قرشی.

جمله سازی با قریشی

ز همتت حبشی رتبهٔ قریشی یافت قبول رای تو خواهد کند عرب، عجمی
فضل تو پشت ملت و دین قریشی است عقل تو روی حکمت شیخ بخاری است
این قریشی به اصل و آن کوفی وین به همّت فقیه و آن صوفی
و هم‌اکنون غلامرضا قریشی به عنوان شهردار اداره کننده آن است.
۱. کتاب تشریح و مورفولوژی گیاهی - نویسنده:دکتر جواد قریشی الحسینی - انتشارات به نشر
چو آن دریا بجای خود روان یافت قریشی و محمّد نام ازان یافت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
خنیاگر
خنیاگر
سنی چوخ ایستیرم
سنی چوخ ایستیرم
اتی
اتی