غمند

لغت نامه دهخدا

غمند. [ غ َ م َ ] ( ص مرکب ) ( مخفف غم مند ). غمناک. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 179 الف ). اصل این ترکیب غم مند بوده برای تخفیف یک میم را انداخته اند. ( از فرهنگ شعوری ).

فرهنگ عمید

= غمنده

جمله سازی با غمند

عالمی در غمند و ماتم، از آنک عمل و علم و فضل، گشت یتیم
که یکسر ز بهر طغان در غمند شب و روز با دیده پرنمند
ظالم و مظلوم سر مست غمند عاقل و دیوانه همدست همند
افسون غمند باده و مستی بر لشکر غم گمار، افسون را
بی‌نوایا‌نند اما گنج‌داران غمند تیره روزانند اما آفتاب عالمند
مردم از گریه ی من غرقه دریای غمند تا عنان نظر از دست مصالح دادم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فاک یعنی چه؟
فاک یعنی چه؟
دایر شدن یعنی چه؟
دایر شدن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز