غضبی

لغت نامه دهخدا

غضبی. [ غ َ با ] ( ع ص، اِ ) مؤنث غضبان. ( منتهی الارب ): امراءة غضبی؛ زنی خشمگین. ( مهذب الاسماء ). به خشم آمده. غضبناک. || گله صدشتر، و آن ( غضبی ) معرفه است و «اَل » و تنوین بدان داخل نمیشوند، گفته اند که آن مصحف غضیا است. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
غضبی. [ غ َ با ] ( ع ص، اِ ) ج ِ غضبان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
غضبی. [ غ َ ض َ ] ( ص نسبی ) منسوب به غضب ( خشم ). رجوع به غضب شود.
غضبی. [ غ َ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالاولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه است که در 20هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه و10هزارگزی خاوری شوسه عمومی تربت به مشهد قرار دارد. در دامنه کوه واقع و هوای آن معتدل است. سکنه ٔآن 183تن شیعه فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود، و محصولات آن غلات، بنشن، انواع میوه ها و تریاک است و شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی میباشد. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
غضبی. [ غ َ بی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به غَضب که بطنی از انصار است. ( از انساب سمعانی ورق 409 ب ).
غضبی. [ غ َ بی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به غَضب که بطنی از سلیم است. ( از انساب سمعانی ورق 409 ب ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث غضبی. یا قوه ( قوت ) غضبی. یکی از قوای باعثه. اگر شوق برای دفع امر مکروه و ناپسندی باشد آنرا قوه غضبیه نامند شهویه و آن قوه دفع منافر است.
منسوب به غضب که بطنی از سلیم است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غَضَبِی: خشم من
ریشه کلمه:
غضب (۲۴ بار)

جمله سازی با غضبی

💡 ظنت همه نقش علم فنت همه تیز محکم غضبی مصلح بختت همسر

💡 غزل و مدح و هجا هرسه بدان می‌گفتم که مرا شهوت و حرص و غضبی بود بهم

💡 آن شوخ کمان ابرو با من نزند حرفی افکند بابرو چین گویا غضبی دارد

💡 تو بر سر غضبی با من و درین فکرم که رنجه از من اندوهگین چرا شده‌ای

میلف یعنی چه؟
میلف یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
قمبل یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز