صحرا نوردی

لغت نامه دهخدا

صحرانوردی. [ص َ ن َ وَ ] ( حامص مرکب ) بیابان روی. بیان بری. راه بیابان بریدن. رجوع به صحرانورد و صحرا نوردیدن شود.

فرهنگ فارسی

۱ - بیابان نوردی راه بیابان بریدن. ۲ - تندروی تیزکی.

جمله سازی با صحرا نوردی

💡 چون ز صحرا نوردی بهرام مصلحت را گسسته دید عنان

💡 در عشق مژگان صنم صحرا نوردی ها کنم دارم بپا خاری عجب، در پای دل خار دگر