شفاه

لغت نامه دهخدا

شفاه. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شَفَة. به معنی لبها. ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت مؤلف ). ج ِ شَفَت. ( از آنندراج ). ج ِ شفة. ( دهار ) ( اقرب الموارد ). لبها، و آن جمع شفت است که دراصل شفة بوده. ( غیاث اللغات ). و رجوع به شفة شود.
شفاه. [ ش ِ ] ( ع مص ) مشافهة. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مشافهه شود.

فرهنگ عمید

= شفه

فرهنگ فارسی

لبها، جمع شفه، سخنی روبرووبه زبان گفته، زبانی
( اسم ) جمع شفه لبها لبان.
جمع شفه بمعنی لبها جمع شفه لبها و آن جمع شفت است که در اصل شفه بوده.

جمله سازی با شفاه

💡 هر آن شفاه که بوسید دست فرخ تو روان گذار نیارد بر آن شریف شفاه

💡 الطرف یغلی والخف یرمی هل من شفاه منها الشفاعه

💡 آن گه گفت: «لئن شفانی اللَّه لحرّمت علی نفسی لحوم الإبل و البانها». و روی «انّه قال لئن شفاه اللَّه لحرّم علی نفسه العروق او طعاما فیه عرق. فجعل بنوه بعد ذلک یتبعون العروق و یخرجونها من اللّحم».

💡 من چه کنم شعرم از شفاه بیفتد بنده تسلط که بر شِفاه ندارد

پوزیشن یعنی چه؟
پوزیشن یعنی چه؟
سربسته یعنی چه؟
سربسته یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز