ساعت سنگین
فرهنگ فارسی
جمله سازی با ساعت سنگین
از زنخدان تو دل را نیست امید نجات دلو ما در ساعت سنگین به چاه افتاده است
مانع گرمروان ساعت سنگین نشود سیل از کوه گرانسنگ به تمکین نشود
در کدامین ساعت سنگین ندانم کوه غم در زمین سینه ما خاکساران جا گرفت
برنمی خیزد ز شور حشر، یارب بخت من در کدامین ساعت سنگین به بالین سر نهاد
نرفت زنگ غم از دل به باده، حیرانم که در چه ساعت سنگین مرا به دل جا کرد
در میان دارد دل تنگ مرا آسودگی این شرر در ساعت سنگین به سنگ افتاده است