زته

لغت نامه دهخدا

( زتة ) زتة. [ زَت ْ ت َ ] ( ع مص ) آراستن عروس در شب زفاف. ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ) ( از الوسیط ). || ( اِ ) جهاز سفر، گویند: «اخذ زتته للسفر» و «تزتت للسفر»؛ یعنی فراهم ساخت وسیله سفر را. از این ماده فعل ثلاثی مجرد بکار نرفته و تنها فعل ثلاثی مزید آمده یعنی عربان زَت َّ بکار نبرده اند. شمر گوید: کلمه ای که در آن «ز» و «ت » پهلوی هم قرار گیرند نمیشناسم جز کلمه «زت ». اما کلماتی که «ز» و «ب » با فاصله در آن وجود دارند فراوانست. ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ). رجوع به المعجم الوسیط شود.

فرهنگ فارسی

آراستن عروس در شب زفاف جهاز سفر

جمله سازی با زته

به پیچیده شد سالوی ساغری زته باز شد معجر چنبری
آتشین والای گلگونرا زته بگشوده اند یار شاهد بازرا از وی شراری بر دلست
گفتا که زته جرعه جم دل نگشاید بگذار ز کف ساغر و بردار قلم را
از آن جرس زته دل همیشه نالان است که پا زحلقه دلبستگی برون نگذاشت
زپرده داری هستی است در حجاب، نفس که درفنا زته دل کشد حباب، نفس
چون مور، دل خام طمع بال برآورد تا شد زته زلف عیان دانه خالش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال عشقی فال عشقی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند