زحمتی

لغت نامه دهخدا

زحمتی. [ زَ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب و متعلق به زحمت. ( ناظم الاطباء ).

جمله سازی با زحمتی

رفتم اینک از سر کوی تو ای جان! خیر باد زحمتی گر بود کردم بر تو آسان خیر باد
صحبت من زحمتی شد بهر این بی‌دانشان صحبت دانا بلی از بهر نادان زحمتی است
گر ندیدی زحمتی از خار مژگان پای دوست دیده مفرش کردمی در راه تا وا بگذرد
گفتم ای مه پنج شش سال است کاندرملک فارس زحمتی بینم که دید ازهفتخوان اسفندیار
چون شمع زحمتی که به شبگیر می‌کشم از داغ پنبه می‌کشم و دیر می‌کشم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال حافظ فال حافظ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشقی فال عشقی