روزی خوار

لغت نامه دهخدا

روزی خوار. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) مُرتَزَق. ( یادداشت مؤلف ). مردم. خلایق. ( شرفنامه منیری در ذیل روزی خواران ). روزی خورنده. هریک از افراد آدمی:
گوید از دیدن حق محرومند
مشتی آب وگل روزی خوارش.خاقانی.وظیفه روزی خواران بخطای منکر نبرد.( گلستان ).در بعض نسخه های گلستان بصورت مذکور است در نسخه چ فروغی «وظیفه روزی » است. مؤلف در فیشهای خود به «وظیفه روزی خواری » تصحیح قیاسی کرده است.

فرهنگ عمید

آن که روزی می خورد، انسان یا حیوان که بهره و نصیب از رزق وروزی دارد.

فرهنگ فارسی

مردم. خلایق

جمله سازی با روزی خوار

نخستین سعی روزی فکر روزی خوار می‌باشد نگاه دانه پیش از ر‌یشه بر منقار می‌افتد
فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایی که آفریدگار زمین و آسمان است، کردگار جهان و جهانیان است، دانای آشکارا و نهان است، نه روزی خوار است، که روزی گمار بندگان است، وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ له نعت الکرم، فلذلک یطعم، و له حق القدم فلذلک لا یطعم.
گرچه وکیل خرج از در او شد آسمان از در اوست خوان او روزی خوار و ریزه بر
مشو مهمان من، ای مرغ روزی خوار آزادی مرا گر هست آب و دانه ای، در دام صیاد است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم یعنی چه؟
باوانم یعنی چه؟
طی کشیدن یعنی چه؟
طی کشیدن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز