دلخون به معنای دلشکسته، ناراحت یا غمگین است. این واژه به حالت یا احساسی اشاره دارد که فرد به دلیل یک رویداد نامطلوب، فقدان یا ناامیدی تجربه میکند. دل به معنای قلب یا احساسات است و خون به معنای آزار و رنج. بنابراین، دلخون به حالتی اشاره دارد که دل تحت فشار و درد قرار دارد. این واژه معمولاً در ادبیات، شعر و مکالمات روزمره برای توصیف احساسات عمیق غم و اندوه به کار میرود. به عنوان مثال: او به خاطر جدایی دلخون بود. در اشعار فارسی، واژه دلخون به وفور استفاده میشود تا به حالت عاطفی و غمگین شخصیتها اشاره کند.
دلخون
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - اندوهگین غمناک. ۲ - آزرده دل رنجیده خاطر. ۳ - مشتاق آرزومند. ۴ - مهجور هجران کشیده.
جملاتی از کلمه دلخون
ترک من، چون حلقهٔ مشکین کاکل بشکند لاله را دلخون کند، بازار سنبل بشکند
داد از آن لحظه که با روی بسان خورشید کرد جا زینب دلخون شده در بزم یزید
دی کآن مه موزون رفت، دلخون شده در خون رفت! دین از پی دل چون رفت، جان پیرو دین بادا!
لاله آشفته چو من زآن خم مو دلخون است هر دو در سینه نهان داغ سیاهی داریم
ساقی ار زهر به جامِ منِ دلخون ریزد به فلک میرود آوازهٔ نوشانوشم