لغت نامه دهخدا دار ملکت. [ رِ م ُ ک َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) دارملک: دارای دارملکت او شاه مشرق است کانواع نعمت از در دارا رسد مرا.خاقانی.
جمله سازی با دار ملکت هر که از طریق نخوت آمد به دار ملکت دید این شرف که داری ز آن نقد شد وبالش دارای دار ملکت او شاه مشرق است کانواع نعمت از در دارا رسد مرا