لغت نامه دهخدا
خوش قول. [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ / قُو ] ( ص مرکب ) صادق الوعده. آنکه در قول خود خلاف نکند. خوش عهد. مقابل بدقول.
خوش قول. [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ / قُو ] ( ص مرکب ) صادق الوعده. آنکه در قول خود خلاف نکند. خوش عهد. مقابل بدقول.
کسی که به قول و وعدۀ خود عمل می کند.
( صفت ) آنکه بقول خود عمل کند کسی که بعهد خویی وفا کند مقابل بدقول.
💡 ما را باری نگار خوش قول اندر بر خود چو چنگ دارد
💡 با حکیمان دائما بودی مقیم زیرک و دانا و خوش قول و حکیم