خام ابله

لغت نامه دهخدا

خام ابله. [ اَ ل َه ْ ] ( ص مرکب ) ابله خام. آنکه کارها از روی بیخردی کند. آنکه خیالات واهی در سر پرورد. احمق. ناپخته:
محال اندیش و خام ابله بودهر کین سخن گوید
نباید بود مردم را محال اندیش و خام ابله.فرخی.

فرهنگ فارسی

ابله خام آنکه کارها از روی بیخردی کند

جمله سازی با خام ابله

محال اندیش و خام ابله بود هر کاین سخن گوید نباید بود مردم را محال اندیش و خام ابله
دست از این مشتی محال‌اندیش خام ابله بدار نه به زیر منت این جمع بی‌همت دری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت فال عشق فال عشق