غبینه

لغت نامه دهخدا

( غبینة ) غبینة. [ غ َ ن َ ] ( ع اِمص ) نقصانی. بیخردی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فریب. || فریب خوری در خرید. ( منتهی الارب ). فریب خوری در خرید و فروخت. ( آنندراج ). || به معنی غبن:
چشمی که جز به روی تو برمیکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینه ای.سعدی ( غزلیات چ فروغی ).

فرهنگ عمید

۱. فریب.
۲. فریب خوردگی در معامله.
۳. (اسم ) زیان، نقصان.

جمله سازی با غبینه

دید عمر عزیز رفته بباد هیچ کس را چنین غبینه مباد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
باوانم
باوانم
نسل
نسل
ارین
ارین
فاسد
فاسد