لغت نامه دهخدا
راستر. [ ت َ ] ( ص تفضیلی ) مخفف راست تر. مستقیم تر. مقابل کج تر:
ترا ز اصل تن خویش راستر ره نیست
مکن گذر که نهاده ست پیش وهم حصار.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 179 ).
راستر. [ ت َ ] ( ص تفضیلی ) مخفف راست تر. مستقیم تر. مقابل کج تر:
ترا ز اصل تن خویش راستر ره نیست
مکن گذر که نهاده ست پیش وهم حصار.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 179 ).
صحیح تر، درست تر.
( صفت ) ۱ - واقع در سمت راست آنکه در راست بود: [[ آنکه از سوی راست اوست هندوان دارند و آنکه از سمت چپ اوست ترکان دارند و دیگر خزریان دارند و آنکه از راستر بربریان دارند ]]. ۲ - صحیح تر درست تر.
💡 به گوش دهر ازین راستر سخن نرسید که گوهر صدف بحر صدق کم سخنیست
💡 در دعویی که پیکان گوئیم حق سینه است از تیر تو ندارد دل راستر گواهی