می شمارد خار پیراهن رگ جان را تنش چون میان نازک او تاب زنار آورد؟
صحبت ناسازگاران خار پیراهن بود می کنم از سینه بیرون این دل غمناک را
ساده لوحی خار پیراهن شمارد نقش را خانه آیینه روشن مصور گو مباش
تا توان گل در گریبان ریختن از ذکر خیر خار پیراهن مشو آسودگان خاک را
شکوه ناسازی گردون به اهل دل مبر یوسف گل پیرهن را خار پیراهن مشو
جمع کن چون شبنم گل پا به دامان ادب از نگاه خیره گل را خار پیراهن مشو