بیهوش

واژه بیهوش در زبان فارسی به معنای فقدان آگاهی یا هوشیاری به کار می‌رود. همچنین بیهوشی در حوزه پزشکی و دندانپزشکی به وضعیتی اطلاق می‌شود که در آن بیمار به‌طور ارادی و غیرارادی قادر به کنترل بخشی از بدن یا کل بدن و محیط اطراف خود نیست. این حالت به‌طور موقت می‌تواند منجر به بی‌دردی، فلج موضعی و حتی فراموشی شود. در این فرآیند، فعالیت دستگاه عصبی مرکزی به‌طور موقت تضعیف یا سرکوب می‌شود که نتیجه آن از بین رفتن احساس و واکنش به محرک‌های خارجی است. فراموشی و کاهش هوشیاری از جنبه‌های کلیدی بیهوشی به شمار می‌روند. این عمل در پزشکی به‌ویژه در حین انجام جراحی‌ها و درمان‌های دندانپزشکی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

لغت نامه دهخدا

بیهوش. ( ص مرکب ) ( از: بی + هوش ) که هوش ندارد. که فاقد هوش است. بی فهم. بی فراست. بی شعور. ( ناظم الاطباء ). کندفهم. مقابل باهوش. خِنگ. دیرفهم. کندذهن. بی ذکاوت. بی حافظه. کم فراست. ( یادداشت مؤلف ):ضعضع؛ مرد بی رای و هوش. ( منتهی الارب )

فرهنگ معین

(ص مر. ) ۱ - کندذهن، کندفهم. ۲ - آن که طبیعتاً یا با داروی بیهوشی، حواس خود را از دست داده باشد و درد را احساس نکند.

فرهنگ عمید

۱. کندذهن، کندفهم.
۲. (پزشکی ) کسی که در اثر داروی بیهوشی یا علت دیگر هوش و حواسش از کار افتاده باشد و احساس درد نکند.

فرهنگ فارسی

کندذهن، کندفهم، نقیض باهوش
( صفت ) ۱ - کند ذهن کند فهم: مقابل باهوش. ۲ - آنکه طبیعه یا باداروی بیهوشی حواس وی از کار افتاده باشد و درد را احساس نکند.
که هوش ندارد. که فاقد هوش است. بی فهم. بی فراست. بی شعور. کندفهم. مقابل باهوش.

جملاتی از کلمه بیهوش

شنو دلدار دلدارست دل‌دار ازین بیهوشی و مستی خبردار
ترا طاقت نماند آخر کار شوی بیهوش و دل هر دو بیکبار
زدم یک نعره و بیهوش گشتم میان بیهُشی خامش گشتم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ فال شمع فال شمع فال چای فال چای