توصیف به معنای ارائه یک تصویر ثابت از دنیای بیرون است. در این نوع بیان، با رویداد یا واقعهای مواجه نیستیم؛ بنابراین، بحث درباره فشردگی یا عدم فشردگی معنا ندارد. دنیای ساکن بیرون یا تصویر ثابت آن، بخشی از داستان است که در آن کنش یا گفتاری رخ نمیدهد. این واژه در زبان فارسی به معنای شرح و توضیح است و در زمینههای مختلفی به کار میرود. به طور کلی، توصیف به معنای بیان ویژگیها و خصوصیات یک پدیده، شیء یا شخص است. لازم به ذکر است که این کلمه با شرح و تبیین تفاوتهایی دارد؛ زیرا این واژه بیشتر به بیان ویژگیها و خصوصیات میپردازد، در حالی که شرح ممکن است شامل جزئیات بیشتری باشد.
توصیف
لغت نامه دهخدا
توصیف. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک صفت کردن. ( آنندراج ). وصف و بیان حال. ( ناظم الاطباء ). وصف کردن. نشانی دادن. نشان گفتن. پیرایه گفتن. ستودن. ستایش. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( مصدر ) وصف کردن صفات و خصایص چیزی را بیان کردن. ۲ - ستودن ستایش کردن. ۳ - ( اسم ) وصف شرح. جمع: توصیفات.
نیک صفت کردن. وصف حال و بیان حال. نشانی دادن.
جملاتی از کلمه توصیف
عطارد مرا گشته آموزگار به توصیف علّامهٔ روزگار
گشته معدوم بر رمح توصیف رستم گشته منسوخ بر نام تو تیر آرش
سخن را بسکه توصیفش روان کرد ورق را در سفینه بادبان کرد