بگاه

بگاه

مفهوم کلی کلمه

کلمه بگاه در مفهوم کلی به معنای «بوقت» یا «بموقع» است و در تقابل با «بیگاه» به کار می‌رود؛ یعنی انجام کاری در زمان مناسب و به موقع. این معنا تأکید بر رعایت نظم زمانی و اهمیت انجام امور در زمان مقرر دارد.

معنای دوم: صبح زود

معنای دوم این کلمه به زمانی از روز اشاره دارد که هنگام فجر یا صبح زود است. این استفاده در متون ادبی و تاریخی رایج است و معمولاً فضایی آرام و آغازگر روز را توصیف می‌کند. در این معنا، بگاه نماد شروع، تازگی و فرصت تازه برای انجام فعالیت‌هاست.

کاربرد و اهمیت

استفاده از بگاه چه در معنای بموقع و چه در معنای صبح زود، نشان‌دهنده ارزش زمان و توجه به موقعیت مناسب انجام امور است. در متون ادبی، دینی و فرهنگی، رعایت زمان و بهره‌گیری از آن به عنوان فرصتی طلایی برای کار، عبادت یا اقدام مهم توصیه شده است. بنابراین بگاه مفهومی است که هم نظم زمانی و هم ارزش لحظات آغازین روز را به تصویر می‌کشد.

لغت نامه دهخدا

بگاه. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) پگاه. بوقت. ( ناظم الاطباء ). بوقت و زود.( رشیدی ). معنی ترکیبی آن بروقت است زود و شتاب. ( آنندراج ). و بگه مخفف آن. می گویند بگه خیزی کرد؛ یعنی بروقت برخاست و دیر نکرد و این مجاز است چه معنی دیر نکردن از آن مستفاد می شود. ( آنندراج ). جمهور شعرا بگاه و بیگاه به هم جایز ندارند و اگر کسی روا دارد جواز آن را وجهی توان نهاد چه بیگاه و بگاه بمعنی دیر و زود مستعمل است نه بمعنی باوقت و ناوقت. ( المعجم ): بگویی به لشکر تا امشب همه کارهای خویش را ساخته کنند و بگاه... حاضر آیند. ( تاریخ بیهقی ).
واجب آن شد که بامداد بگاه 
بر سر تخت خود نشیند شاه.نظامی.- بگاه تر؛ زودتر: و او رااعلام داد تا بگاه تر در غَلَس بیامد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 30 ).
- بگاه خاستن؛ سحرخیزی. صبح زود برخاستن: 
بگاه خاستن آمد نشان نهمت مرد
که روز ابر همی باز به رسد بشکار.ابوحنیفه اسکافی.- بگه خیزی کردن؛ بوقت برخاستن و دیر نکردن. ( رشیدی ).
رجوع به پگاه شود. || صبح نخست و کاذب. صبح و بامداد و هنگام فجر. ( از ناظم الاطباء ). سحر و صبحدم. ( آنندراج ): 
مرا گفت شاهت بخواهد بگاه 
به تو بازبخشد همان جایگاه.شمسی ( یوسف و زلیخا ).در آن تفکر مانده دلم که فردا را
بگاه این شب تیره چه خواهدم زادن.مسعودسعد.بخنده گفت که چون روزه رفت و عید آمد
بهانه کم کن و امروز جام باده بخواه 
جواب دادم و گفتم که خسرو انجم 
بگاه برننشست و هنوز هست بگاه.فلکی.طعام او از آن که بگاه دانه خرما چیدی و شبانگاه فروختی ودر وجه قوت نهادی. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
پیشم آمد بگاه در راهی 
نغز مردی شگرف برناهی.؟( از المعجم ).- بامداد بگاه؛ صبح زود. صبح نخست: 
مرا مبشر اقبال بامداد بگاه 
نوید عاطفت آورد از آستانه شاه.ظهیر فاریابی.مرا چندین انتظار به چه سبب فرمودی بامداد بگاه قاصد در راه کرده ام. ( سندبادنامه ص 107 ).
چنان داد فرزانه پاسخ بشاه 
که فرمان دهد بامدادان بگاه.نظامی.بامداد بگاه مادر من بحضرت خواجه رفت. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 125 ).

فرهنگ معین

(بِ ) (ق مر. ) ۱ - به وقت، به موقع. ۲ - صبح زود، هنگام فجر.

فرهنگ عمید

۱. زود.
۲. سر وقت.
۳. صبح زود.

فرهنگ فارسی

زود، صبح، سروقت، بگه وپگاه وپگه نیزمیگویند
۱- بوقت بموقع مقابل بیگاه. ۲- صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر.

ویکی واژه

به وقت، به موق
صبح زود، هنگام فجر.

جمله سازی با بگاه

بگاه شهوت و حرصت نظر چنان تیزست که همچو شمع شدستی اسیر بینایی
یلان همه به بند او، فتاده کمند او اسیر و دردمند او، بگاه گیر و دار بین
کلکم بگاه مشق مدیح تو خضروار سرچشمه ی حیوة بر آرد ز محبره
گریز جوید از آن... ن که از فراخی آن بگاه کار نداند ز خشک اوتر او
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال عشقی فال عشقی استخاره کن استخاره کن فال رابطه فال رابطه