جرس

واژه جرس در زبان فارسی به معنای زنگ، ناقوس یا صدای زنگ است. این کلمه به طور خاص به اشیائی اشاره دارد که برای تولید صدا به کار می‌روند و در مکان‌هایی مانند کلیساها، معابد، و یا به عنوان زنگ در مدارس و مکان‌های عمومی استفاده می‌شوند.

تعریف و مفهوم:

جرس به طور کلی به وسیله‌ای اشاره دارد که با ضربه یا لرزش تولید صدا می‌کند. این صدا معمولاً برای جلب توجه یا اعلام یک رویداد خاص به کار می‌رود.

کاربردها:

گردن چهارپایان: این نوع جرس‌ها به چهارپایانی مانند گاو یا گوسفند بسته می‌شوند تا صدای آن‌ها در هنگام حرکت شنیده شود. این کار به کشاورزان کمک می‌کند تا موقعیت چهارپایان را در چراگاه یا در هنگام حرکت دنبال کنند.

در کلیساها و معابد: جرس‌ها به عنوان ناقوس‌هایی برای اعلام زمان عبادت یا رویدادهای خاص استفاده می‌شوند.

در مدارس: زنگ‌های مدرسه نیز نمونه‌ای از آنها برای اعلام شروع یا پایان کلاس‌ها هستند.

استفاده در ادبیات:

در شعر و متون ادبی این واژه علاوه بر صدای زنگ، می‌تواند به سخن گفتن اشاره داشته باشد که به برقراری ارتباط و بیان احساسات و افکار مربوط می‌شود. همچنین، به نغمه سرودن و آوازخوانی با لحن ملایم و دلنشین اشاره دارد که می‌تواند به جلب توجه یا ایجاد حس آرامش کمک کند.

لغت نامه دهخدا

جرس. [ ج َ رَ ] ( ع اِ ) درای و زنگ. ( منتهی الارب ). جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد. ( از المنجد ). درای. ( دهار ) ( مهذب الاسماء نسخه خطی ) ( آنندراج ). زنگ. ( انجمن آرا ). مطلق زنگ. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). درای کلان و گهریال. ( غیاث از بهارعجم ). جلجل. ( برهان ). جلجل که با آن زنگ زنند. ( از متن اللغة ). زنگ که برگردن چارپایان بندند. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). زنگوله، زنگله. درا. ( یادداشت مؤلف ). «و منه لابأس ان یحرس بالاجراس فی سبیل اﷲ». ( از اقرب الموارد ). و فی الحدیث: لاتصحب الملائکه رفقة فیها کلب او جرس. ( منتهی الارب ). ج، اجراس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )( متن اللغة ). مؤلف فرهنگ آنندراج آرد: جرس به معنی درای است لیکن از این بیت خواجه نظامی:
بغلغل درآمد جرس با درای
بجوشید خون از دم کرنای.
بینهما تغایر معلوم میشود و این مبنی بر آن است که نزد بعضی جرس آن است که بر اطراف آن شاخها باشد مانند مژه های چشم و آن را زنگ نیز گویند و بستن آن شعار پیکان است و درای آن که مشابه پیاله باشد و شاخها ندارد و میتوان گفت که اینجا بینهما فرق کلانی و خردی ملحوظ است، جرس آنچه کلان باشد و درای آنچه خرد بود و غرض شاعر آن است که همه سازهای جنگ بنوازش درآمد. اما آنچه بعد از استقراء و تتبع بسیار معلوم شده آن است که جرس به معنی مطلق چیزی است که آواز دهد و آن انواعی دارد گاهی بصورت پیاله سازند و گاهی بصورت گوی پردازند و هر دو نوع از روی بود و گاهی بصورت تابه از هفت جوش سازند و به پتک زدن آواز دهد و این بعینه بصورت آن ساعت نواز بود که معمول هند است و آن را گهریال خوانند. به هر تقدیر، ماه، آفتاب، دل، غنچه، جام و مانند آن از تشبیهات اوست. ( از آنندراج ). مقایسه کردن بین معنی جرس که عربیست با درای فارسی معلوم نیست به چه منظور بعمل آمده است. || زنگی که برای اعلام نماز نوازند. ( ازاقرب الموارد ). ناقوس. ( المنجد ). و ربما استعملو کلمة الناقوس للجرس. ( المنجد ذیل کلمه ناقوس ):
غو پاسبانان و بانگ جرس
همی آمد از دور و از پیش و پس فردوسی.برآمد غو پاسبان و جرس
ز لشکر نبد خفته بسیار کس.فردوسی.همان زنگ زرین و زرین جرس
که اندر جهان آن ندیده ست کس.فردوسی.

فرهنگ معین

(جَ ) (اِ. ) ۱ - (مص ل. ) سخن گفتن. ۲ - نغمه سرودن. ۳ - (اِ. ) آواز نرم
(جَ رَ ) [ ع. ] (اِ. ) زنگ، درای.

فرهنگ عمید

زنگ، به ویژه زنگی که بر گردن چهارپایان می بستند.
=چَرَس: کاروان رفت و تو در راه کمینگاه به خواب / وه که بس بی خبر از این همه بانگ جرسی (حافظ: ۹۰۸ ).

فرهنگ فارسی

زنگ، درای زنگی که برگردن چهارپایان ببندند، بندوزندان، شکنجه و آزار
( اسم ) ۱- زنگ درای. ۲- صدایی که از بر هم خوردن دو چیز حاصل شود. یا جرس در گلو بستن. دعا کردن به آواز خوش.
نام پسر لاطم بن عثمان بن مزینه است

ویکی واژه

زنگ، درای.
سخن گفتن.
نغمه سرودن.
آواز نرم

جملاتی از کلمه جرس

چون دل مرغ از صفیر، می برمد از نهیب بارگی ره زنان، از جرس کاروان
چارهٔ عقدهٔ خاطر نتوانستی کرد چون جرس در کف اگر پنجهٔ فولادم بود
گوشی نخراشد ز صدای جرس ما ما قافله ریگ روانیم جهان را
به جهانی شدم از دمدمه کوس رحیل که کنون راضیم از دور به بانگ جرسی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم