تنگ

تنگ، ظرفی ویژه برای نگهداری و حمل مایعات است که از سه بخش اصلی بدنه، گردن و دهانه تشکیل شده است. درباره ریشه نام آن اطلاعات دقیقی در دست نیست. به دلیل شباهتش به کوزه، برخی واژه‌نامه‌ها آن را به عنوان کوزه‌ای سفالی یا بلورین با شکل بیضی معرفی کرده‌اند که لوله و نایژه‌اش در بالای آن قرار دارد، یا به عنوان کوزه‌ای با شکم بزرگ، گردن کوتاه و دهانه تنگ توصیف کرده‌اند. این ظرف در اشکال مختلفی وجود دارد: بدنه‌ای مدور، شَلْجَمی، گلابی شکل، مکعب و غیره، با گردن‌هایی کوتاه، بلند، باریک یا قطور و لبه‌هایی با اشکال متنوع. همچنین آن ها ممکن است دارای دسته یا بدون دسته، پایه‌دار یا بدون پایه باشند. این تنوع باعث شده است که آن ها با برخی ظروف دیگر شباهت پیدا کنند و گاهی تشخیص آن از سایر ظروف دشوار شود. از جمله این ظروف می‌توان به پارچ، مشربه و ابریق اشاره کرد که هم به معنای این واژه و کوزه و هم به معنای آفتابه به کار می‌روند. با اینکه تنگ از نظر کارکرد با صُراحی، آفتابه، گلابدان، قوری و قمقمه متفاوت است، اما گاهی تفکیک آن‌ها آسان نیست. تنگ ممکن است از مواد مختلفی مانند سنگ، عاج و چوب نیز ساخته شود.

لغت نامه دهخدا

تنگ. [ ت َ ] ( ص )ضد فراخ بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278 ) ( شرفنامه منیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نقیض فراخ باشد. ( برهان ). بی وسعت و ضیق و کم عرض. نقیض فراخ. ( ناظم الاطباء ). پهلوی تنگ بمعنی ضیق. ( حاشیه برهان چ معین ). باریک. کم عرض. اندک پهنا. مقابل گشاد. جایی که کسی یا چیزی به دشواری در آن جای گیرد. مقابل فراخ. ( فرهنگ فارسی معین )

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) ۱ - لنگة بار، عدل، جوال. ۲ - تسمه ای که به کمر اسب یا الاغ بندند. ۳ - آن چه که بدان چیزهایی را تحت فشار قرار دهند مانند قید صحافی. ۴ - بار، حمل.
(تُ ) (اِ. ) کوزه ای از جنس سفال یا بلور که قسمت پایین آن بزرگ و بالای آن تنگ و باریک باشد.
( ~. ) [ په. ] ۱ - (ص. ) باریک، کم عرض. ۲ - جایی که کسی یا چیزی به دشواری در آن جا گیرد. ۳ - (اِ. ) دره.
( تَ ) (ص. ) ۱ - بسیار نزدیک، چسبان. ۲ - نایاب.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تسمه و نواری پهن که بکمر مرکوب ( اسب یا الاغ ) بندند دوالی که بدان بار را برپشت چارپا محکم سازند. ۲ - آنچه که بدان چیزهایی را تحت فشار قرار دهند مانند قید صحافی. ۳ - جوال لنگه بار عدل. ۴ - بار حمل. یا تنگ شکر. ۱ - بار شکر. ۲ - لب معشوق.
دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار است.

فرهنگستان زبان و ادب

{gorge} [جغرافیا، زمین شناسی] دره ای باریک و ژرف با دیواره های سنگی تقریباً قائم در کوهستان که از ژرف دره کوچک تر و از تنگ دره پرشیب تر است

دانشنامه عمومی

تنگ (بدخشان). تنگ ( به لاتین: Tang ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولایت بدخشان واقع شده است.
تنگ (گرمی). تنگ یک روستا در ایران است که در استان اردبیل واقع شده است. تنگ ۱۸۷ نفر جمعیت دارد.
گفته می شود آقای سعید مختاری داماد این روستا بوده و او با یک خانواده ی مذهبی وصلت کرده است. این وصلت اختلاف چند صد ساله ی اهالی درگاهلو و تنگ را به فراموشی سپرده است. انتزاع روستای درگاهلو از بخش اونگوت و الصاق آن به بخش مرکزی گرمی نیز مردم روستاهای درگاهلو و تنگ را تا حدودی به هم نزدیک کرده است.
تنگ (نوشیدنی). تنگ ( انگلیسی: Tang ) یک نوع از نوشیدنی با طعم میوه است، فرمول اصلی این فراوردهٔ غذایی در اصل به ویلیام میچل دانشمند علوم غذایی شرکت ژنرال فودز متعلق به سال ۱۹۵۷ می باشد، این نوشیدنی برای اولین بار به صورت پودر در سال ۱۹۵۹ عرضه شد، نام تجاری تنگ تحت مالکیت بین المللی موندلیز به بازار عرضه گردید.
فروش محصول تنگ بسیار ناچیز بود تا زمانی که ناسا از این فراورده در برنامه فضایی مرکوری بر روی جان گلن استفاده کرد، متعاقب آن در پروژه جمنای استفاده گردید و از آن زمان به بعد در برنامهٔ غذایی همیشه همراه فضانوردان ایالات متحده بود، این پروسه منجر به پیدایش این تصور شد که تنگ برای برنامهٔ فضایی ناسا اختراع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

تُنْگ
ظرفی از جنس سفال، بلور، چینی، عاج، چوب و مانند آن ها، با گردن استوانه ای نسبتاً باریک، برای نگهداری آب و نوشیدنی های دیگر. تنگ دارای سه قسمت اصلی بدنه، گردن و دهانه است. بدنۀ آن کروی، شلجمی، بیضی یا باریک یا قطور، و دهانش تنگ و گاهی دارای آبریز منقارمانند است. این ظرف بدون دسته یا با دسته، و گاه با پایه یا بدون پایه است. لولۀ آن بر سرش قرار دارد و آن جا که به بدنه متصل می شود، تَنگ و سَر لوله گشاد است. تُنگ به کوزه و پارچ و ابریق نیز شباهت دارد، که تشخیص آن ها بسیار مشکل است و تنها کاربری آن ها موجب تمایزشان می شود. این ظرف از پیش از تاریخ تا امروز، با نقوش متنوع، کاربری داشته است.

جملاتی از کلمه تنگ

ای خواجه عقل بین که بزرگان شهر ما بر خویشتن فضای جهان تنگ می کنند
اکنون دل و نقش دهن تنگ تو کز وی بسیار طلب کرد نشانیّ و نمی یافت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم