دار و بند

لغت نامه دهخدا

دار و بند. [ رُ ب َ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) پایه و ستون:
اندرهوا به امر وی استاده ست
بی دار و بند پایه بحر و بر.ناصرخسرو.رجوع به دار شود.

جمله سازی با دار و بند

ز بس دار و بند و بگیر و بکش نماند هیچ با سروران تاب و هش
ببخشی گناهش به از دار و بند نباید که گردد شهنشه نژند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
شغال
شغال
آراست
آراست
کوس
کوس
مفتوح
مفتوح