دادنی

لغت نامه دهخدا

دادنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) درخور دادن. چیزی که لایق دادن باشد. ( آنندراج ). || که دادن آن لزومی دارد. که دادن سزاوار آن بود: چون به خوار ری رسید [ مسعود غزنوی ] شهر را به زعیم ناحیت سپرد و مثالها که دادنی بود بداد. ( تاریخ بیهقی ص 23 چ ادیب ).
پای در این صومعه ننهادنی است
چون بنهی واستده دادنی است.نظامی.- امثال:
حق گرفتنی است نه دادنی.
|| مقروض. وامدار. بده کار: به بقال سرگذر فلان مبلغ دادنی هستم، بدو وامدارم.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که باید بدهند

جمله سازی با دادنی

💡 و این بسنده نیست نزدیک ما هرکه نان با نانبا دهد و گوشت با قصاب که یک سیر کم است بخیل باشد. و هرکه نفقه زن و فرزندان چنان دهد که قاضی تقدیر کرده باشد و اندر یک لقمه ورای آن مضایقت کند بخیل باشد و هرکه نان در پیش دارد و چون درویشی از دور بیاید پنهان کند، بخیل بود. پس درست آن است که بخیل آن بود که آنچه دادنی باشد بندهد.

💡 أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً که آن گه که ما بمردیم و خاک گردیم و استخوان، أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ (۵۳) ما پاداش دادنی‌ایم و با ما شمار کردنی ؟! قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (۵۴) اللَّه فرماید شما بران قرین فرو نگرید.

💡 دل خط و وام دادمت، هوش و خرد سپردمت جانست هنوز دادنی، پاره مکن قباله را

💡 فَقُلْنَا اذْهَبا گفتیم که هر دو روید! إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا بایشان که دروغ شمردند سخنان ما، فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً (۳۶) به نیست بدادیم ایشان را به نیست دادنی.

💡 فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ (۸۶) تَرْجِعُونَها چرا اگر شما نه انگیختنی‌اید و پاداش دادنی آن جان را از گلو با پس نیارید، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۸۷) اگر راست میگویید.

ضمیمه یعنی چه؟
ضمیمه یعنی چه؟
مأوا یعنی چه؟
مأوا یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز