غصه، که به زبان انگلیسی به عنوان Sorrow شناخته میشود، یکی از عواطف انسانی است که میتوان آن را بهعنوان احساسی عمیق و شدیدتر از غم توصیف کرد. این احساس به گونهای است که نه تنها در لحظهای خاص بلکه بهصورت یک وضعیت طولانیمدت در زندگی فرد نمایان میشود. زمانی که کسی دچار غصه میشود، این احساس میتواند بهطرز قابل توجهی بر روحیه و رفتار او تأثیر بگذارد. اندوه، که یکی از ابعاد غصه به شمار میرود، نه تنها حاکی از ناخشنودی است بلکه با خود حس سرافکندگی و سنگینی را نیز به همراه دارد. این وضعیت میتواند بهطور عمیق بر زندگی اجتماعی و شخصی فرد تأثیر بگذارد و او را در مواجهه با دیگران دچار چالش کند. در واقع، اندوه به معنای یک تجربه درونی عمیق است که نیاز به درک و توجه بیشتری دارد. این احساس میتواند ناشی از فقدان، ناامیدی یا حتی تغییرات غیرمنتظره در زندگی باشد. در چنین شرایطی، افراد ممکن است بهدنبال راهی برای ابراز احساسات خود باشند و نیاز داشته باشند تا دیگران آنها را درک کنند. به همین دلیل، پرداختن به مفهوم غصه و اندوه و تفاوتهای میان آنها اهمیت دارد، زیرا این موضوعات میتوانند به ما کمک کنند تا بهتر با چالشهای عاطفی خود و دیگران برخورد کنیم و بهدنبال راههایی برای بهبود وضعیت روحی خود باشیم.
غصه
لغت نامه دهخدا
( غصة ) غصة. [ غ ُص ْ ص َ ] ( ع اِ ) اندوه گلوگیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج، غُصَص. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). اگر چه لفظ غصه در ( تداول ) مردم به معنی مطلق خشم و قهر استعمال شده است لیکن تحقیق این است که مجازاً به معنی خشمی است که آن را از خوف کس ضبط کرده باشند. به این معنی، معنی مجازی را به معنی حقیقی مناسبتی باقی میماند،لهذا فصحا اطلاق غصه بر حق تعالی جایز ندارند بلکه در این مقام لفظ قهر و غضب استعمال کنند. غصه با لفظ فروخوردن مستعمل است. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). هَم. حزن. ( اقرب الموارد ). غم و اندوه:
گریزان چو دیدش پدر زادشم
ببارید زآن غصه از دیده نم.فردوسی.فروتنی نمود و استرجاع کرد بعد از آن که غصه و نوحه بر او مستولی شده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
دل را به چنین غصه دژم نتوان کرد.خیام.کوه به کوه میرسد چون نرسد دلی به دل
غصه بیدلی نگر هم ز عنای آسمان.خاقانی.غصه هرروز و یارب یارب هر نیمشب
تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من.خاقانی.تا کی از غصه های بدگویان
قصه ها پیش داور اندازیم.خاقانی.عبدالملک ازغصه آن حیلت و محنت این علت بی سامان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
آنکه ز او هر سرو آزادی کند
قادر است او غصه را شادی کند.مولوی ( مثنوی ).گر غصه روزگار گویم
بس قصه بیشمار گویم.سعدی ( خواتیم ).یا به تشویش و غصه راضی شو
یا جگربند پیش زاغ بنه.سعدی ( گلستان ).کیمیاگر ز غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج.سعدی ( گلستان ).ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم ؟حافظ.نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز درین قصه مشکل باشی.حافظ.غم مخور زآنکه به یک حال نمانده ست جهان
شادی آید زپی غصه و خیر از پی شر.قاآنی. || آنچه در پهنای گلو درماند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هرچه در گلو ماند. ( ترجمان علامه جرجانی ). هرآنچه آدمی را گلوگیر کند از طعام یاغیظ. ( از اقرب الموارد ). شجا ( استخوان و جز آن که درگلو ماند ). ( اقرب الموارد ). طعام که در گلو ماند. ( بحر الجواهر ). آنچه در گلو ماند و اندوهگین کند. ( ازاقرب الموارد ): و طعاماً ذاغصة و عذاباً الیماً. ( قرآن 13/73 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] آنچه در گلوگیر گیر کند.
* غصه خوردن: (مصدر لازم ) غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن.
* غصه داشتن: (مصدر لازم ) =* غصه خوردن
* غصه دادن: (مصدر متعدی ) کسی را اندوهگین ساختن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنچه در گلو گیر کند و فرو نرود ۲ - اندوه گلوگیر حزن.
دانشنامه اسلامی
معنی بَاخِعٌ: هلاک کننده از فرط غصه
ریشه کلمه:
غصص (۱ بار)
گلوگیر. آنچه در حلق ماند راغب گوید: «الغصّهة: الشجاة التی یغصّ بها الحلق» شجاة چیزی است مثل استخوان و غیره که در گلو ماند یعنی: غصه چیز گلوگیری است که حلق با آن گرفته و بسته شود. راستی در نزد ماعقوبتها، آتش، طعام گلوگیر و عذاب دردناکی هست. در نهج البلاغه خطبه 5 فرموده: «هذا ماءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ یَغُصُّ بِها آکِلُها» خلافت آبی متغیر و لقمهایست که خورنده با آن گلوگیر شود. این کلمه در کلاماللَّه فقط یکبار یافته است.
ویکی واژه
آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود.
اندوه گلوگیر.