سکرت به معنای راز یا اطلاعات مخفی است که معمولاً تنها برای گروه خاصی از افراد قابل دسترسی است. این واژه در فرهنگهای مختلف معانی متفاوتی دارد، اما در کلیت خود به مفهوم پنهانکاری و عدم افشای اطلاعات اشاره دارد. آن ها میتوانند در حوزههای مختلفی از جمله روابط شخصی، تجارت و حتی سیاست وجود داشته باشند. در بسیاری از مواقع، نگهداشتن سکرت به دلیل حفاظت از حریم خصوصی یا امنیت اطلاعات ضروری است. به عنوان مثال، در محیطهای کاری، برخی اطلاعات حساس مانند برنامههای استراتژیک یا دادههای مالی باید به صورت سکرت نگهداشته شوند تا از سوءاستفادههای احتمالی جلوگیری شود. همچنین، در روابط شخصی، افراد گاهی اوقات به دلایل مختلف تصمیم میگیرند برخی از افکار و احساسات خود را از دیگران پنهان کنند. این نوع سکرتها میتوانند تأثیرات مثبت یا منفی بر روی روابط و تعاملات انسانی داشته باشند. بنابراین، اهمیت آن در زندگی روزمره و تأثیر آنها بر رفتار و تصمیمگیری افراد قابل توجه است.
سکرت
لغت نامه دهخدا
سکرة. [ س َ رَ ] ( ع اِمص ) ضلالت و گمراهی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مستی. ( آنندراج ). || شدت موت و غشی آن است. ( آنندراج ). فیخه. ثقوة.فواق. ( زمخشری ). سختی مرگ. ( دهار ). سختی و سرگردانی و مشقت و منه سکرة الموت. ج، سکرات. ( مهذب الاسماء ).سکرة الموت. شدت موت و غشی آن است. ( منتهی الارب ).
- سکرة الهم؛ شدت غم. ( منتهی الارب ).
سکرة. [ س َ ک َ رَ ] ( ع ص ) دانه تلخ که با گندم آمیزد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سکرة. [ س َ ک ِ رَ ] ( ع ص ) مؤنث سَکِر. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
(س رِ ) [ فر. ] (ص. ) پوشیده، پنهان، مخفی، محرمانه.
فرهنگ عمید
۲. گمراهی.
۳. سختی مرگ.
۴. بیهوشی دم مرگ، بیهوشی در حال احتضار.
سری، محرمانه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) بیهوشی به هنگام احتضار جمع: سکرات.
دانشنامه اسلامی
معنی سَکْرَةُ: مستی (مراد از سکره و مستی موت، حال نزع و جان مشغول به خودش است، نه میفهمد چه میگوید و نه میفهمد اطرافیانش در بارهاش چه میگویند )
ریشه کلمه:
سکر (۷ بار)
«سُکِّرَتْ» از مادّه «سَکر» به معنای پوشاندن است; یعنی کافران لجوج می گویند: چشم حقیقت بین ما گویی پوشانده شده و اگر ببینیم که به آسمان عروج می کنیم یک سلسله مسائل خیالی و توهمی است، و این درست همان چیزی است که از آن در فارسی تعبیر به «چشم بندی» می کنیم، که بر اثر تردستی طرف مقابل، انسان، نمی تواند حقیقت را درست ببیند، بلکه خلاف آن را احساس می کند.
ویکی واژه
بی هوشی دم مرگ، بی هوشی در حال احتضار.
جملاتی از کلمه سکرت
تو بر روی زمینی آن بلند اقبال کز گردون رسد در روز هیجا به هر عون عسکرت لشگر
شبکیش گفتم ای مه پی خون رزمپوره که زسکرت آید آنگه که شوی زکرده نادم
رام قتلی لحظه من غیرسیف اسکرتنی عینه من دون راح