کلمه خالی به معنای تهی و بدون محتوا است، این واژه به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی وجود ندارد یا فضای تهی وجود دارد. به عنوان مثال، وقتی میگوییم یک ظرف خالی است، به این معناست که هیچ مادهای در آن وجود ندارد و تهی از محتواست. این مفهوم در بسیاری از زمینهها از جمله در توصیف فضاهای فیزیکی یا حتی احساسات و وضعیتهای روانی کاربرد دارد. علاوه بر این، خالی به معنای آزاد و رها نیز به کار میرود و به حالتی اشاره دارد که فرد یا چیزی از قید و بندها و محدودیتها آزاد شده است. به عنوان مثال، وقتی کسی میگوید که احساس خالی بودن میکند، ممکن است به این معنا باشد که از فشارها و استرسهای زندگی رها شده و به نوعی آزادی دست یافته است.

خالی
لغت نامه دهخدا
چون می خورم بساتگنی یاد او خورم
وز یاد او نباشد خالی مرا ضمیر.عماره مروزی.برو آفرین کرد خسرو به مهر
که جاوید بادا بکامت سپهر
همان نیمروز از تو خالی مباد
که چون تو ندیده ست گیتی بیاد.فردوسی.سگالش بکردند زینسان بهم
دل پهلوان گشت خالی ز غم.فردوسی.نیست جائی ز ذکر من خالی
گرچه شهری است یا بیابانی است.مسعودسعد.نقصان نکنم که در هنر بحرم
خالی نشوم که در ادب کانم.مسعودسعد.بسان کوره و چشمه عدوت را دل و چشم
مباد خالی لیل و نهار از آتش و آب.مسعودسعد.نشاید که ملک بدین سبب مکان خویش خالی گذارد. ( کلیله و دمنه بهرامشاهی ).
همه روز آرزوی تست در او
همه شب خالی از خیال تو نیست.خاقانی.یکایک هرچه میدانم سر و پای
بگویم با تو گر خالی بود جای.نظامی.چو خالی دید میدان آن سخندان
درافکند از سخن گویی بمیدان.نظامی.ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
وآنگه برو که رستی از نیستی و هستی.حافظ.این طاس خالی از من و آن کوزه ای که بود
پارینه پر ز شهد مصفّی از آن تو.وحشی.- امثال:
سبوی خالی را به سبوی پر مزن؛ با وضع تهی و شکم گرسنه با فارغ بالها هم نشینی مکن یا درمیاویز.
سبوی خالی را قد سبوی پر بزن؛ با وضع تهی خود با فارغ بالها درآویز یا هم نشینی کن شاید نصیبی بری.
مشک خالی و پرهیز آب ؟!؛ یعنی با مشک خالی دیگر پرهیز آب نباید گفت. و چون گفته شود باعث تعجب است. این مثل در جایی استعمال میشود که فاقد شیئی تظاهر بداشتن آن کند. نظیر: شکم خالی و گوز فندقی.
- اطاق خالی؛ اطاقی که بی سکنه است و در اصطلاح تهرانی ها اطاقی است که مستأجر ندارد.
- تفنگ خالی؛ تفنگ غیر پر. تفنگ بی فشنگ.
- امثال:
از تفنگ خالی دو نفر میترسند.
- حیاط خالی؛ حیاط بی سکنه. حیاطی که مستأجر ندارد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جای تهی، خلوت.
۳. [مجاز] دور، برکنار.
۴. [مجاز] تنها.
۵. [قدیمی، مجاز] بدون همراهی چیز دیگر.
فرهنگ فارسی
( اسم صفت ) ۱ - تهی مقابل پر. ۲ - آزاد رها. ۳ - تنها منفرد مجرد.
حسن بیک. وی از شعرای دربار جهانگیر پادشاه هندوستان بوده است.
دانشنامه عمومی
ویکی واژه
vuoto
تهی.
آزاد، رها.
جمله سازی با خالی
گشت روشن جان مسکینم از او هیچ جا خالی نمیبینم از او
دردمندی لازم دست تهی افتاده است شیشه تا خالی نمیگردد دل نشکستهایست
چو می می دهد خاطرت را فرح دگر دست خالی مدار از قدح
چینه دان خالی و چینه سر به دشت کی بپنداری از آن بتوان گذشت
قوانینی که امروزه بر فاصلهٔ بین مرگ پاپ و انتخاب جانشین حاکم هستند، از زمان ژان پل دوم (۱۹۹۶) به جای ماندهاند. در طول مدت خالی بودن کرسی، انجمن کاردینالها که از نصیحت گران اصلی پاپ تشکیل شدهاست. مسئول اداره کردن کلیسا و واتیکان هستند. هرچند قانون کلیسا صراحتاً کاردینالها را از اداره کردن کلیسا منع میکند.
در روز بعد از نبرد گراولینز و با حمایت بادهای جنوبی، دوک مدینا سیدونیا، توانست تا ناوگان را به سمت شمال و به دور از سواحل فرانسه به حرکت درآورد، اگر چه ذخیرهٔ گلولهٔ آنها تقریباً خالی شده بود، انگلیسیها نیز تلاش داشتند تا از اسکورت و همراهی دوک پارما جلوگیری نمایند