کلمه جوی معانی مختلفی دارد که به شرح زیر است:
آبراه: به معنای نهر یا رود کوچک که برای عبور آب و آبیاری زمینها استفاده میشود.
آب بوگرفته: به آبهایی که بوی نامطبوعی دارند، اشاره دارد.
سوزش دل: به نوعی احساس درد یا بیماری در قلب و سینه به دلیل عشق و محبت اشاره میکند.
اندوهگینی: به حالتی از غم و اندوه اشاره دارد که فرد نمیتواند احساسات خود را به درستی بیان کند.
گیاه جو: گیاهی از خانواده گندمیان که به عنوان غله شناخته میشود و دارای سنبلههای خاصی است.
واحد وزن: به واحدی اشاره دارد که در اندازهگیری وزن به کار میرود و معمولاً به جویهای متوسط اشاره دارد.
تیرهای از طایفه عکاشه: به یکی از زیرگروههای طایفه هفت لنگ اشاره دارد.
جوی. [ ج َ وا ] ( ع اِ ) آب بوگرفته و گَنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سوزش اندوه. ( منتهی الارب ). سوزش و شدت اندوه از عشق یا حزن. سوزش دل از عشق و محبت. ( آنندراج ). || طول مرض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). درازی مرض. ( آنندراج ). || بیماری سل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نوعی از بیماری سینه. ( منتهی الارب ). درد سینه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). دردی است در سینه. ( آنندراج ).
جوی. [ ج َ وی ی ] ( ع ص ) مبتلا به جَوی ̍. || آب متغیر گندیده. ( از اقرب الموارد ).
جوی. [ ج َ وی ی ] ( ع ص ) اندوهگین که بیان حال خود نتواند. ( منتهی الارب ). دلتنگ که زبان وی بیان حال وی نتواند کرد. مؤنث آن جویّة است. ( اقرب الموارد ).
جوی. ( اِ ) نهر. رود کوچک. مجرایی که آب را از آن، جهت مشروب کردن زمین عبور دهند. ( حاشیه برهان چ معین )
۱. نهر.
۲. نهر کوچک.
مربوط به جَو.
نهر، نهرکوچک
( اسم ) ۱- گیاهی از خانواد. گندمیان جزو دست. غلات که دارای سنبل. ساده ایست که از هر بند آن سه سنبل. بی دم در دو ردیف قرار گرفته و هر سنبله دارای یک گل است اشقیله شعیر. یا جو دو سر. یولاف. ۲- واحد وزن و مقصود از آن جویست که در بزرگی و کوچکی میانه باشد یک حبه ( وسال. مقداریه. فرهنک ایران زمین ۴ -۱:۱٠ ص ۴۱۳ ).
تیره از طایفه عکاشه هفت لنگ