لغت نامه دهخدا
تنفذ. [ ت َ ن َف ْ ف ُ] ( ع مص ) گذشتن چیزی از چیزی و رهانیدن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نفوذ شود.
تنفذ. [ ت َ ن َف ْ ف ُ] ( ع مص ) گذشتن چیزی از چیزی و رهانیدن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نفوذ شود.
(تَ نَ فُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) نفوذ داشتن، نفوذ یافتن.
۱ -( مصدر ) نفوذ داشتن نفوذ یافتن. ۲ - ( اسم ) نفوذ. جمع: تنفذات.
گذشتن چیزی از چیزی و رهانیدن آن.
نفوذ داشتن، نفوذ یافتن.
💡 ابوتراب عاشوری (۱۳۱۲–۱۳۵۷ خورشیدی) فرزند عباس، روحانی پیشتاز مبارزان بوشهر علیه حکومت پهلوی بود. وی زادهٔ روستای حیدری از توابع شهرستان دشتی استان بوشهر میباشد که ۱۳ آذر ۱۳۵۷ خورشیدی به دست حکومت پهلوی کشته شد. پدر وی نیز روحانی و واعظ متنفذ در تنگستان بود.
💡 ۲۰- اردیبهشت ۱۲۸۷: حاج سید محمدرضا کازرونی، حاج عبدالرسول (رئیسالتجار) و شیخ ناصرخان چا هکوتاهی استعفاء میدهند. «با استعفای دو نفر اول که رقیب همیشگی و از متنفذترین اعضای انجمن بودند موافقت میشود و به منظور جلوگیری از انحلال انجمن ولایتی، حاج محمد جعفر و شیخ عبدالنبی (فخر الاسلام) به عنوان نمایندگان تجار و اعیان انتخاب شدند و از شیخ ناصر خان خواستند که فعلاً استعفایش را پس بگیرد.»
💡 کیا افراسیاب برای سرپا نگهداشتن حکومتش به یکی از واعظین متنفذ به نام میرقوامالدین مرعشی، ملقب به میربزرگ، روی آورد و توانست رقبا را از پیش روی بردارد. اما مدتی پس از برپایی حکومتش با میربزرگ اختلافاتی یافت که منجر به رویارویی این دو شد. وی پس از شکست خوردن از هواداران میربزرگ در نبرد جلالک مارپرچین کشته شد و بدینترتیب دودمان مرعشیان تأسیس گشت.
💡 آنان مهندسین پُلساز و ساختمانساز گرجی بودند که از شیراز به دزفول مهاجرت کرده و در آن شهر ساکن شدند. این گروه از خانواده که خود از متنفذین دزفول محسوب میگردیدند، سرانجام با همه سرشناسترین خانوادههای خوانین خوشنام دزفول وصلت نموده و از صاحبان قدرت در دزفول عصر قاجار گردیدند.
💡 چلاویان یکی از دو خاندان متنفذ در دربار باوندیان بودند و کیا افراسیاب بزرگ این خاندان محسوب میشد. خواهر کیا افراسیاب که پیشتر دختری به نام «ریبه» داشت، جهت تحکیم مناسبات در دربار باوندی، با اسپهبد حسن باوندی ازدواج کرد.
💡 ابراهیم گاوسوار در ۱۲۹۴خورشیدی در منطقه شارستان، ولایت اُرُزگان (ولایت دایکندی کنونی) در مرکز افغانستان متولد شد. پدر او «محمد موسی خان» و پدرکلان او «ارباب امیرداد» از خوانین و متنفذین قوم بودند. ارباب امیرداد پدربزرگ او را به دلیل اینکه بر «گاو زینشده» سوار شدهبود، گاوسوار میگفتند؛ و ابراهیم خان را بچهٔ گاوسوار یا ابراهیم گاوسوار میگفتند.