تمدن

تمدن

جامعۀ انسانی که به سطح بالایی از توسعه و تقسیم کار اجتماعی دست یافته است. نخستین تمدن‌ها در جهان باستان از دوران متأخر نوسنگی و جوامع کشاورزی در خاورمیانه، سند و چین آغاز شدند. در دنیای جدید نیز جوامع متمدن در مناطقی مانند آمریکای میانه و پرو ظهور کردند. در انسان‌شناسی، تمدن به عنوان مرحله‌ای پیشرفته از توسعه اجتماعی-سیاسی تعریف می‌شود که در آن با حکومتی متمرکز مواجه هستیم، در شهری که مرکز تشریفات است یا در منطقه‌ای وسیع‌تر که به نام دولت شناخته می‌شود. این حکومت با جمع‌آوری مالیات از مازاد تولید و اعمال قوانین خاص، کشاورزی و گاهی تجارت را مدیریت می‌کند. افرادی که به طور مستقیم در تولید غذا مشارکت ندارند، به متخصصانی تبدیل می‌شوند که مسئولیت‌های حکومتی را بر عهده دارند، مناسک دینی را برگزار می‌کنند، مالیات‌ها را وضع و وصول می‌کنند، وقایع گذشته و حال را ثبت می‌کنند و پروژه‌های بزرگ عمرانی مانند سیستم‌های آبیاری مصنوعی، جاده‌سازی، پل‌سازی، ساختمان‌سازی و ساخت مقبره‌ها را اجرا می‌کنند.

لغت نامه دهخدا

تمدن. [ ت َ م َدْ دُ ] ( ع مص ) تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیة و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت. و گویند مولدة است. ( از اقرب الموارد ). در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اقامت کردن در شهر. ( از ناظم الاطباء ). شهرنشینی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مجازاً تربیت. ادب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). تربیت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ مَ دُّ ) [ ع. ] ۱ - (مص ل. ) شهرنشین شدن. ۲ - (اِ. ) همکاری مردم یک جامعه برای ترقی و پیشرفت.

فرهنگ عمید

۱. شهرنشین شدن.
۲. خوی شهری گزیدن و به اخلاق مردم شهر آشنا شدن.
۳. زندگانی اجتماعی، همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود.

فرهنگ فارسی

۱ - مصدر ) شهر نشین شدن باخلاق و آداب شهریان خوگر شدن. ۲ - ( اسم ) همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی اقتصادی دینی سیاسی و غیره: حضارت. جمع: تمدنات.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] این واژه از اصل عربی «مدینه» گرفته شده و به معنای اقامت در شهر و خو گرفتن به اخلاق مردم آن به کار رفته است.
در فارسی نیز به معنای شهرنشینی، اخلاق شهری پیدا کردن و انتقال از حالت خشونت، توحش و جهل به ظرافت، انس و معرفت و در مقابل بادیه نشینی و بربریت به کار رفته است. واژه های المَدنیّة، الحَضَر، الحضارة و Civilization به ترتیب در عربی و لاتین برای رساندن مفهوم تمدن به کار می روند.
معنای اصطلاحی تمدن
گرچه مفهوم تمدن به طور عام از دیرباز وجود داشته و ابن خلدون با کلید واژه های «العمران» و «الحضارة» بدان پرداخته است؛ ولی واژه و مفهوم اصطلاحی تمدن به معنای امروزی از قرن ۱۸ میلادی براساس دیدگاه انسانْ محور در مغرب زمین شکل گرفته و دانشمندان علوم اجتماعی تعریف هایی متفاوت از آن ارائه کرده اند؛ گروه زیادی آن را مترادف با فرهنگ یا شکلی پیشرفته تر از آن دانسته و برخی دیگر حوزه معنایی آن دو را از یکدیگر جدا کرده اند. با وجود گوناگونی تعریف ها و دشواری ارائه تعریفی واحد از مفهوم تمدن، وجود سازمان و نظم اجتماعی و پیشرفت مادی و معنوی انسان، نقطه مشترک بسیاری از دیدگاه های دانشمندان علوم اجتماعی اند.
اقتضائات تمدن
تمدن در مفهوم قومْ شناختی گسترده خود مجموعه ای پیچیده است که شناخت، اعتقاد، هنر، اخلاق، قانون، رسم و هر نوع قابلیت و عادت دیگری را شامل می شود که به وسیله انسان به عنوان یک عضو جامعه کسب گردد. تمدن را نوعی خاص از پیشرفت مادی و معنوی می دانند که شامل مجموعه ای از پدیده های اجتماعی انتقال پذیر و دارای جهات مذهبی، اخلاقی، زیباشناختی، فنی یا علمی و مشترک در همه اجزای یک جامعه وسیع یا چندین جامعه مرتبط با یکدیگر است همچنین وجود مجموعه ای از دانش ها و فنون برای کنترل طبیعت و ساماندهی زندگی اجتماعی مبتنی بر تقسیم کار و در نتیجه پدید آمدن عناصر اقتصادی، قضایی، فرهنگی، اخلاقی و مذهبی لازم است، بر این اساس گرچه جوامع روستایی دارای فرهنگ اند؛ ولی تا شهر وجود نداشته باشد نمی توان از تمدن سخن گفت. تمدن، اقتضای نظمی اجتماعی را دارد که در نتیجه آن خلاقیت فرهنگی امکانپذیر گردد و شامل ارکانی چون پیش بینی در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنت های اخلاقی و کوشش در راه شناخت و گسترش هنر است. از نگاه تاریخ تمدن با بالا رفتن فرهنگ عمومی، فکر کشاورزی تولید می شود، با ساخت شهر، روحیه تجمل و خوشگذرانی پدید می آید و در محل برخورد راه های بازرگانی عقل ها بارور و خلاقیت آشکار شده، در نتیجه در پی رشد سجایای اخلاقی و شکوفایی دانش، هنر و ادبیات، شکل می گیرند. 

تمدن
تمدن
تمدن
تمدن
تمدن

جملاتی از کلمه تمدن

خاک ایران‌، بوم و برزن از تمدن خورد آب جز خراسان خراب
نک از چنگیز صد بدتر، کنند این مردم خود سر که پوشند از تمدن، جامه الفاظ الوانش
نه بخشی از تمدن و نی بهره‌ای ز دین کان خود به کار نامد و این دیگری نماند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی