لغت نامه دهخدا
تصرف کردن. [ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مالک شدن و دخالت کردن. ( ناظم الاطباء ). اکتساب. ( تاج المصادر بیهقی ). به تملک درآوردن.
تصرف کردن. [ ت َ ص َرْ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مالک شدن و دخالت کردن. ( ناظم الاطباء ). اکتساب. ( تاج المصادر بیهقی ). به تملک درآوردن.
( مصدر ) ۱- مالک شدنبدست آوردن.۲ - چیزی را بمیل خود تغییر دادن.
invadere
💡 و گروهی از متکلمان گویند که: محبت حق که ما را خبر داده است از جملهٔ صفات سمعی است، همچون وجه و ید و استوا، که اگر کتاب و سنت بدان ناطق نبودی وجود آن مر حق تعالی را از روی عقل مستحیل بودی. پس آن را اثبات کنیم و بدان بگرویم اما اندر تصرف کردن آن توقف کنیم و مراد این طایفه آن است که روا ندارند به اطلاق این لفظ مر حق تعالی را.
💡 همزمان کمیتههای انقلابی وابسته به حوثیها بیشتر استانهای شمالی یمن را تصرف کردند. آنان همچنین با القاعده و انصار الشریعه که چند شهر یمن را در تصرف خود داشتند در چند جبهه به شدت درگیر بودند. چندین انفجار در یمن و کشته شدن یکی از سران انصارلله نیز از پیامدهای درگیریها بود. [نیازمند منبع]
💡 سکاهای ایرانیتبار در ۶۸۰ پیش از میلاد از قفقاز گذشته و از سوی شمال وارد این منطقه شدند و این حدود را که در دست شاهان اورارتو بود تصرف کردند. بعدها ایرانیان هخامنشی این منطقه را ضمیمه ایران کردند و پس از آن اسکندر مقدونی با لشکر خود از این ناحیه گذشت.
💡 در سپیدهدم این روز نیروهای انقلابی با ورود به شهر طرابلس و تصرف بیشتر بخشهای آن، وارد آخرین مرحله از نبرد برای حکومت نابودی معمر قذافی شدند. آنان بهسرعت وارد میدان سبز شدند و در همین روز یکی از تلویزیونهای دولتی را تصرف کردند. آنان پس از ورود به میدان سبز طرابلس نام آن را به میدان شهدا (طرابلس) تغییر دادند.