تسلط

تسلط در زبان فارسی به معنای داشتن مهارت و آگاهی عمیق در مورد یک موضوع، فن یا مهارت خاص است. این واژه نشان‌دهنده توانایی فرد در درک و اجرای مفاهیم و تکنیک‌های مربوط به آن حوزه می‌باشد. تسلط به معنای صرفاً آگاهی سطحی نیست، بلکه فرد باید بتواند به طور مؤثر و کارآمد در آن زمینه عمل کند. به عبارت دیگر، تسلط شامل تجربیات عملی و دانش عمیق است که فرد را قادر می‌سازد تا در چالش‌ها و مسائل مرتبط با آن موضوع، بهترین تصمیمات را اتخاذ کند. این مفهوم در بسیاری از زمینه‌ها، از جمله تحصیلات، حرفه‌ها و هنرها، اهمیت ویژه‌ای دارد و می‌تواند به رشد و پیشرفت فرد کمک کند.

لغت نامه دهخدا

تسلط. [ ت َ س َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) گماشته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برگماشته شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دست یافتن. ( زوزنی ). بر کسی دست یافتن و غلبه کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). غالب گشتن و چیره شدن. ( ناظم الاطباء ). غالب شدن و دست یافتن بر کسی باقوت و قدرت. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). مسلطشدن بر کسی. ( از المنجد ): سلطه اﷲ علیهم فتسلط؛ چیره کرد و غالب نمود خدای او را بر ایشان پس چیره شد. غلبه و چیرگی و دست یافتگی. ( ناظم الاطباء ): تسلط و اقدام شیر مقرر است. ( کلیله و دمنه ). || استقلال و تصرف با قدرت و حکومت مستقل. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ سَ لُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) چیره شدن، غلبه یافتن.

فرهنگ عمید

مسلط شدن، چیره شدن، دست یافتن بر کسی یا چیزی.

فرهنگ فارسی

مسلطشدن، چیره شدن، دست یافتن برکسی یاچیزی
۱- ( مصدر ) چیره شدن غلبه یافتن. ۲- ( اسم ) چیرگی غلبه چیره دستی.

ویکی واژه

predominio
چیره شدن، غلبه یافتن.

جملاتی از کلمه تسلط

یقین را بر سر امرستی تسلط بدایات و نهایات و توسط
با قوت تسلط شاهین عدل تو سیمرغ را مگس به سهولت کند شکار
ازین جماعت محتاج کز تسلط من همیشه بر در رزقند چون گروه گدا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال سنجش فال سنجش