تارکش

تارکُش، واژه‌ای مرکّب از دو جزء تار و کُش است که در نقش اسم به‌کار می‌رود. این واژه به فرد یا ابزاری اطلاق می‌شود که عمل کشیدن تار یا مفتول را انجام می‌دهد. بر پایۀ تعریف فرهنگ آنندراج، تارکُش به‌صورت آنکه تار کشد معنا شده و بر این مفهوم دلالت دارد. در فرهنگ نفیسی نیز این واژه با توضیحاتی مشابه و تحت عنوان‌های مفتول‌کش و زرکُش آمده است. این اصطلاح بیشتر در حرفه‌ها و صنایعی به‌کار می‌رود که با تبدیل فلزات یا مواد دیگر به رشته‌های نازک و بلند سروکار دارند؛ از جمله در زرگری و فلزکاری که طی آن، شمش یا قطعات فلزی به شکل سیم یا مفتول درمی‌آیند. بنابراین، تارکُش در متون و گفتار رسمی فارسی، بیانگر حرفه یا عملی است

لغت نامه دهخدا

تارکش. [ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) آنکه تار کشد. ( آنندراج ). مفتول کش و زرکش. ( فرهنگ نفیسی ).

فرهنگ عمید

۱. مفتول کش.
۲. زرکش.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه تار کشدمفتول کش زر کش.

جمله سازی با تارکش

تا خرامی به تارکش، خود را سدره، در پای منبر اندازد
میان درخدمتش هرکونبندد چونیزه تارکش جای سنان باد
زینت از تشریف فضلناش داد تارکش را تاج کرمنا نهاد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ستارگان
ستارگان
کیری
کیری
گاییدن
گاییدن
میلف
میلف