مند

رودی در جنوب ایران وجود دارد که از مهم‌ترین رودهای حوضه خلیج فارس به شمار می‌رود. این رود دارای دو شعبه اصلی است. یکی از این شعبه‌ها از کوه‌های برفی در شمال غربی شیراز به نام قراقاچ سرچشمه می‌گیرد و دیگری از کوه بزپار نشأت می‌گیرد و به آن متصل می‌شود. این دو شعبه در نهایت به یکدیگر پیوسته و به دیگر رودها مانند شور رود و برخی دیگر ملحق می‌شوند. در نهایت، این رودها در شمال کشور و در نزدیکی زیارت وارد دریا می‌شوند. به علاوه، پسوندهایی که در انتهای کلمات قرار می‌گیرند، معانی خاصی از جمله صاحب و دارنده را به همراه دارند. به عنوان مثال، واژه‌هایی مانند، خردمند نشان‌دهنده ویژگی‌های خاص هستند. این پسوندها در کلمات دیگر نیز به کار می‌روند و مفهوم داشتن و تصاحب را منتقل می‌کنند، مانند حاجتمند، سودمند و هنرمند. این ویژگی‌ها نشان‌دهنده‌ی غنای زبان فارسی و تنوع معانی آن هستند.

لغت نامه دهخدا

مند. [ م َ ]( پسوند ) یعنی خداوند، با کلمه دیگر ترکیب کنند و تنها مستعمل نشده چون مستمند و دردمند و روزی مند و آزمند و آه مند. ( فرهنگ رشیدی ). به معنی صاحب و خداوند باشد و بیشتر در آخر کلمات آید، همچو دولتمند؛ یعنی صاحب دولت و ارجمند؛ یعنی صاحب و خداوند قدر و قیمت و حاجتمند و دردمند هم از این قبیل است به معنی صاحب درد و غمناک. ( برهان ) ( آنندراج ). از جمله حروفی است که همیشه به آخر اسم ملحق می گردد و معنی دارایی و خداوندی به آن می دهد، مانندارجمند؛ یعنی خداوند قدر و قیمت و حاجتمند؛ یعنی صاحب حاجت و محتاج و دردمند؛ یعنی دارای درد و خردمند؛یعنی دارای خرد و عقل. ( ناظم الاطباء ). در پهلوی، مند و نیز اومند. اوستایی، منت. ( حاشیه برهان چ معین ). مزید مؤخری است که معمولاً به آخر اسم معنی درآید و تصاحب و مالکیت را رساند، مانند: آبرومند. آرزومند. آزمند. آگه مند. آهمند. آهومند. ادراک مند. ارادتمند. ارمند. اصل مند. اقبالمند. اندوهمند. اندیشمند. اندیشه مند. بخت مند. بزه مند. بهره مند. بیدادمند. پندمند. پورمند. پیروزمند. ثروتمند. حاجتمند. حسرتمند. خارمند. خجلتمند. خردمند. خطرمند. خندانمند. خواهشمند. دانشمند. دردمند. دولتمند. رحم مند. رضامند. رنجمند. روزی مند. زورمند. زهرمند. زیانمند. سازمند. سالمند. سخاوتمند. سزامند. سعادتمند. سودمند. شرافتمند. شره مند. شعورمند. شکایتمند. شکوهمند. شکْوه مند. طالعمند. عفومند. عقلمند. عقیده مند. علاقه مند. عیالمند. غیرتمند. فراستمند. فرمند. فرهمند. فضیلت مند. فیروزمند. قرضمند. قیمت مند. کارمند.کرامند. کراهتمند. کندمند. گره مند. گله مند. مزدمند.مستمند. مهرمند. نیازمند. نیرومند. نیومند. هنرمند.هوشمند. یارمند. یالمند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || در کلمه کشتمند معنی جای دهد نظیر زار در کشتزار به معنی مزرعه. ( یادداشت ایضاً ). || مزید مؤخر امکنه: میمند. بیمند. فیروزمند. ( در سیستان ). هیرمند = هیلمند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
مند. [ م َ ] ( اِ ) نام نوعی از عنبر بود که سیاه و گران بود. ( فرهنگ جهانگیری ).نام نوعی از عنبر است و آن سیاه و سنگین و گران می باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).... در قرابادینها یافته نشد و سراج اللغات گوید: «و بعضی به معنی نوعی از عنبر سیاه و گران قیمت نیز نوشته اند و ظاهراً به «مید» به یای مجهول که نوعی از عطریات است واز گربه زباد حاصل می شود اشتباه کرده اند و حال آنکه بدین معنی هم هندی است نه فارسی ». ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ په. ] پساوند که در آخر کلمه درمی آید و معنی صاحب و دارنده را می رساند مانند: ارجمند، خردمند، دانشمند، هنرمند.

فرهنگ عمید

صاحب، دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): ارجمند، خردمند، دردمند. &delta، در بعضی ترکیبات واو هم افزوده می شود مثل: برومند، تنومند، دانشومند.

ویکی واژه

پساوند که در آخر کلمه درمی آید و معنی صاحب و دارنده را می‌رساند مانند: ارجمند، خردمند، دانشمند، هنرمند.

جمله سازی با مند

کمند خم اندر خم و چین به چین به هم رفته چون زلف خوبان چین
کمند از بر زین روان برگشاد چو آمد به نزدیک جادو نژاد
خردمند پیران بدانجا رسید بدید آن که هرگز ندید و شنید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چوب فال چوب