سنجاق

این کلمه در زبان فارسی بسته به زمینه استفاده، می‌تواند به دو مفهوم اصلی اشاره کند:

سوزن کوچک فلزی برای وصل کردن اشیای نازک به هم

در این معنا، سنجاق به یک ابزار فلزی کوچک و باریک گفته می‌شود که معمولاً از جنس فلز ساخته شده و شبیه به یک سوزن است. این وسیله برای اتصال دو یا چند تکه پارچه، کاغذ یا اشیای نازک به یکدیگر به کار می‌رود. سنجاق‌ها انواع مختلفی دارند، از جمله مدل‌های ساده که به صورت مستقیم و بدون قفل هستند و مدل‌های قفلی که دارای مکانیزمی برای بسته شدن و ایمنی بیشتر هستند.

گیره‌ای برای نگه‌داشتن مو در زنان

معنای دوم سنجاق به گیره یا کلیپی اشاره دارد که برای مرتب کردن و نگه داشتن موها استفاده می‌شود. این نوع سنجاق‌ها انواع مختلفی دارند و می‌توانند از جنس فلز، پلاستیک یا مواد دیگر ساخته شده باشند. به کمک این ابزار زنان موهای خود را به شکل‌های مختلف مرتب می‌کنند، از جمله جمع کردن موها به پشت سر، ایجاد مدل‌های خاص یا ثابت نگه داشتن مو در جای خود. این ابزار گاهی به عنوان زیورآلات نیز مورد استفاده قرار می‌گیرند و در طرح‌ها و رنگ‌های مختلف به بازار عرضه می‌شوند.

لغت نامه دهخدا

سنجاق. [ س َ ] ( ترکی، اِ ) سنجق. سنجوق. علم. درفش. رایت. ( فرهنگ فارسی معین ). ج، سناجق. || یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی. ولایت. ( فرهنگ فارسی معین ).
سنجاق. [ س َ ] ( ترکی، اِ ) سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن کنند که قابل ارتجاع است.
- سنجاق ته دار؛ فلزی سیخکی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده است. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- سنجاق سر؛ سنجاق فلزی و گاه با روکش استخوانی که زنان برای نگهداری مو یا زینت زلف بدان نصب کنند. خار. خارسر. گیره سر. سرخاره.
- سنجاق قفلی؛ نوعی سنجاق که دنباله سیخک نوک آن تیز است و پس از یک دور خمیدگی دایره وار بموازات سیخک و به درازای او قرار داده شود و به کلاهکی که در وسط چاکی دارد متصل گردد تانوک تیز سیخک از شکاف بگذرد و به کلاهک گیر کند و مانع خلیدن به اطراف یا باز شدن دهانه سنجاق گردد.
سنجاق. [ س َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 495 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات و توتون می باشد. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

فرهنگ معین

(سَ یا سُ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - درفش، رایت. ۲ - یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی.
(سَ نْ ) [ تر. سنجق ] (اِ. ) سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم.

فرهنگ عمید

وسیلۀ کوچک فلزی مانند سوزن که می توان با آن اشیای نازک را به هم وصل کرد.
* سنجاق سر: گیره ای که زنان به مو های خود می زنند.

فرهنگ فارسی

سیخ کوچک فلزی مانندسوزن که ته آن سوراخ دارد، علم، پرچم، بیرق، بیرق بزرگ که برجای نصب کنند
۱ - علم درفش رایت. ۲ - یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی وهیت.
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد.

دانشنامه عمومی

سنجاق (ابزار). سنجاق ابزاری است که برای وصل کردن و نگاه داشتن اشیاء و اجزا به یکدیگر بکار می رود.
انسانهای اولیه از سنجاق هایی از جنس خار و استخوان های تیز ماهیان استفاده می نمودند. با آغاز عصر مفرق، سنجاق های مفرقی مورد استفاده انسان قرار گرفتند. سنجاق هایی مفرقی با عمری بیش از سه هزار سال در مصر یافت شده است. در روم باستان نیز سنجاق کاربرد تزئینی داشته است.
در ایران نیز سنجاق های ساخته شده از مفرق کاربرد مذهبی، زینتی و صنعتی داشته اند. این سنجاق ها در لرستان بدست آمده اند.
در سده یازده میلادی، در انگلستان قانونی وجود داشت که بر اساس آن خرید و فروش سنجاق بجز در روزهای اول و دوم ژانویه ممنوع بود.
تا سال ۱۸۴۲ سنجاق ها با دست ساخته می شدند. در این سال یک آمریکایی دستگاهی اختراع نمود که از قطعات سیم، سنجاق تولید می کرد.
سنجاق ته گرد یا سنجاق راست، نوعی از سنجاق است که بیشتر برای متصل کردن پارچه و کاغذ بکار می رود. گونه ای از این سنجاق ها زینتی است و به همین منظور ته آن ها با مواد رنگی پوشیده می شود. سابقه کاربرد این سنجاق ها در صنایع پوشاک به صدها سال می رسد.
• سنجاق قفلی
• سنجاق سر
• سنجاق سینه
• سنجاق فشاری یا پونز
سنجاق (تقسیمات کشوری عثمانی). سنجاق ( به ترکیه عثمانی: سنجاق، به ترکی: Sancağı ) یکی از تقسیمات کشوری در امپراتوری عثمانی، و به معنی منطقه یا شهرستان زبان فارسی است، سنجاق در فارسی معنی مستقیم پرچم می دهد؛ همان گونه که در زبان عربی این نوع تقسیم اداری به لواء یعنی پرچم ترجمه شده است. سرزمین امپراتوری عثمانی به چند قسمت تقسیم می شود که هرکدام را ایالت می نامیدند و هر ایالت نیز به چند سنجاق تقسیم می شد و در رأس آن نیز سنجاق بگ قرار داشت.
در زمان جنگ جهانی دوم و زمان قیمومت فرانسه بر سوریه، فرانسه از سنجاق اسکندرون که جزء سوریه بود عقب نشینی کرد و نیروهای ترک در سال ۱۹۳۹ این منطقه را جزء کشور ترکیه تحت نام ختای اعلام کردند.

جمله سازی با سنجاق

هنگفت بد آن جامه خمیده شد آن سنجاق چون در دل کج طبعان اندرز خردمندان
یک سوزن و یک سنجاق بودند به سوزندان مانند دو تن عیار افتاده به یک زندان
کندن مکرر پوست که به ضایعات پوستی منجر می‌شود. این افراد پوست صورت، دست یا بازو را بیش از سایر نواحی بدن می‌کنند و اعضای بدن خود را دچار ضایعه می نمایند. همچنین این افراد پوست سالم، پوست ناهموار، جوش یا پینه یا زخم‌های ناشی از کندن‌های قبلی را نیز می‌کنند. فرد مبتلا این کار را با استفاده از ناخن، موچین، سنجاق ته گرد یا اشیای نوک تیز انجام می‌دهد و در برخی موارد با فشردن و مالیدن و گاز گرفتن پوست خود را می‌کند. این رفتار چند ساعت در روز انجام می‌شود و ماه‌ها یا سال‌ها ادامه می یابد.
سنجاق به سوزن گفت کار تو در اینجا چیست وز بهر چه خسبیدی اندر دل سوزاندان
احمد شاملو در سال ۱۳۳۹ مدتی سردبیری هفته‌نامه فردوسی را به عهده گرفته بود. او مجله را به شکل و اندازه‌ای غیر از معمول مجله فردوسی درمی‌آورد و سنجاق ناشده و روزنامه‌وار به دست خواستاران می‌رساند. او بخشی از صفحات هفته‌نامه را به چاپ نوشته‌های پژوهش‌گران فرهنگ مردم، تحت عنوان «کتاب کوچه» اختصاص داده بود.