دل جویی

دلجویی به معنای آرام کردن دل و فراهم کردن احساس خوشایند برای دیگران است. این واژه از ریشه دل و پسوند -جویی به وجود آمده که نشان‌دهنده تلاش برای دلخوش کردن دیگران است. در واقع، دلجویی به معنای جستجوی راه‌هایی برای تسکین دردها و ناراحتی‌های احساسی افراد است. این عمل می‌تواند شامل حمایت عاطفی، گوش دادن به مشکلات دیگران و همچنین ارائه راهکارهایی برای بهبود وضعیت آن‌ها باشد. در دنیای امروز، جلب آرامش برای افرادی که در شرایط سخت قرار دارند، امری ضروری و ارزشمند است. دلجویی به ما یادآوری می‌کند که در کنار هم بودن و حمایت از یکدیگر می‌تواند به حل مشکلات و کاستن از بار احساسات منفی کمک کند. با توجه به این نکته، باید به اهمیت این رفتارهای انسانی در زندگی روزمره توجه ویژه‌ای داشته باشیم و سعی کنیم در هر موقعیتی دیگران را دلجویی کنیم.

لغت نامه دهخدا

دلجویی. [ دِ ] ( حامص مرکب ) دلجوئی. تسلی. ( ناظم الاطباء ). تعزیت. دلداری. استمالت:
به دلجویی دختر مهربان
شدند آن پرستندگان همزبان.فردوسی. || مهربانی. نوازش:
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم.حافظ.به دست جذبه دلجویی رضای پدر
ز هند سوی وطن می کشد گریبانم.صائب. || آزادگی. راستی. طنازی:
شمشاد خرامان کن وآهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی.حافظ.|| مرغوبیت. پسندیدگی. || آسایش و استرضای خاطر و خوش دلی و خاطرجمعی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص. ) ۱ - تسلی. ۲ - مهربانی، نوازش. ۳ - مرغوبیت.

فرهنگ عمید

۱. مهربانی.
۲. نوازش.
۳. تسلی.

فرهنگ فارسی

۱ - تسلی. ۲ - مهربانی نوازش. ۳ - مرغوبیت پسندیدگی.

ویکی واژه

تسلی.
مهربانی، نوازش.
مرغوبیت.

جمله سازی با دل جویی

علم این کم جو ز اوراق کتاب گر ز دل جویی بود عین صواب
دل جویی عاشقان مسکین در کیش شما مگر گناه است
خاک در تو بموی رو می روبم دل جویی را چاره همین می دانم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال انگلیسی فال انگلیسی فال تک نیت فال تک نیت فال لنورماند فال لنورماند