گشنیز

گشنیز

گشنیز یکی از گیاهان معطر و خوشبو است که در بسیاری از فرهنگ‌ها و آشپزی‌ها به عنوان یک ادویه و چاشنی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این گیاه با برگ‌های سبز و عطر خاص خود، می‌تواند طعم و بوی منحصر به فردی به غذاها ببخشد. گشنیز علاوه بر کاربردهای آشپزی، دارای خواص دارویی نیز می‌باشد. برخی از مطالعات نشان داده‌اند که این گیاه می‌تواند به بهبود هضم غذا کمک کرده و همچنین خواص ضد التهابی داشته باشد. در بسیاری از کشورهای آسیایی، گشنیز به عنوان یک ماده اصلی در تهیه سس‌ها و سالادها به کار می‌رود و در کنار غذاهای گوشتی و سبزیجات، طعمی دلپذیر ایجاد می‌کند. مصرف گشنیز همچنین به دلیل وجود ویتامین‌ها و مواد معدنی می‌تواند به تقویت سیستم ایمنی بدن کمک کند. با این حال، برخی افراد ممکن است به طعم خاص آن حساسیت داشته باشند و از مصرف آن خودداری کنند. به طور کلی، یک گیاه ارزشمند در آشپزی و سلامتی است که نمی‌توان از اهمیت آن غافل شد.

لغت نامه دهخدا

گشنیز. [ گ ِ ] ( اِ ) در پهلوی گشنیج = گشنیز کردی کشنیش و کشنش ( کریاندر، فرانسوی ). گشنیز گیاهی است از تیره چتریان که برگهای تازه آن خوراکی و دانه های وی تقریباً کروی و جوهر مخصوصی دارد که بسیار تند است. گشنیج. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). رستنیس باشد که آنرا به عربی جلجلان گویند. ( از برهان ). اسم فارسی کزبره است. ( تحفه حکیم مؤمن ). نباتی است که تخم آنرا بمجاز گشنیز خوانند و درون آن تخم نیز از مغز تهی است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). تخم معروف است ازمزیل و در عرف بفتح کاف عربی شهرت دارد. ( غیاث ). دانه کوچک مدوری است که از بوته معطری تحصیل میشود. این بوته از چین آورده شده حالا بسیار متداول است و تخم آنرا در بهار کاشته و از برای معطر بودنش بسیار مستعمل است. ( قاموس کتاب مقدس ). یک نوع گیاهی از طایفه چتری که برگ آنرا در پرهیزانه بیماران داخل کنند. ( ناظم الاطباء ): تَقدَه یا تِقدِه و جُلجُلان؛ دانه ٔگشنیز و کنجد. کُسبَرَه. ( منتهی الارب ): 
این است پند حجت و این است مغز دین 
و آرایش سخنش چو گشنیز و کرویاست.ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 82 ).از غایت جود و کرم و برّ ومروت 
ناخواسته بخشی به همه خلق همه چیز
آن بخت ندارند که ناخواسته یابند
چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز.سوزنی ( دیوان ص 439 ).از تف تیغ فتنه باد تهی 
دشمنت را دماغ چون گشنیز.انوری.گنده از زیره و گشنیز بسر میگردید
نخود آب از عرق و مشک معطر میشد.بسحاق اطعمه ( دیوان چ شیراز ص 56 ).- آش گشنیز؛ آشی که با گشنیز درست کنند.
- گشنیزپلو؛ پلوی که گشنیز داخل آن کنند.
گشنیز. [ گ َ ] ( اِ ) رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد. ( برهان ). شادمان. خرسند. مسرور. خوشحال. شادی و شعف. خوشی و خرمی. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(گِ ) [ په. ] (اِ. ) ۱ - گیاهی است یک ساله با گل های سفید و چتری، از سبزی های خوردنی که مزة آن تند است. ۲ - ورقی دربازی که خال های آن شبیه برگ گشنیز است، خاج.

فرهنگ عمید

گیاهی یک ساله با گل های سفید چتری و دانه های خوش بو که خام و پختۀ آن خورده می شود.

فرهنگ فارسی

گیاهی ست یکساله دارای گل های سفیدوچتری ازجمله سبزی های خوردنی است خام وپخته آن خورده میشود
( اسم ) ۱ - گیاهی است از تیر. چتریان که علفی و یکساله است. برگهایش شبیه جعفری و بی کرک میباشد و در نواحی بحرالرومی و آسیا ( از جمله ایران ) می روید و چون جزو سبزیهای خوراکی است بدین منظور کشت میشود. گلهایش سفید مایل بصورتی و دارای آرایش چترهای مرکب در انتهای ساقه میباشد. ارتفاع این گیاه تقریبا به نیم متر میرسد. ساقه اش راست و شفاف و کم و بیش خط دارد و برگهایش متناوب و در قسمت انتهایی ساقه دارای بریدگیهای رشته یی بسیار ولی در قاعد. ساقه تقریبا کامل و دارای بریدگیهای نوک تیز است. میوه اش دو فندقه و بیضوی شکل مایل برنگ زرد و دارای بوی نامطبوع شبیه بوی ساس است. میو. گشنیز که در تداول عامه بنام دانه یا تخم گشنیز نامیده میشود مقوی معده و محرک و بادشکن و معرق است کزبره کسبره جلجلان. یا آش گشنیز. آشی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز پلو. پلوی که در آن گشنیز کنند. یا گشنیز کوهی. تخم مخلصه ۲ - ( بازی گنجفه ورق ) ورقی که خالهای آن بشکل برگ گشنیز است.
رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد.

جملاتی از کلمه گشنیز

برگیر چهار برگ گشنیز و بنه بر گوشه ی خوانچه تا بدانی روشن
چون جنبش چرخ گندنائی کش باش گشنیز تویی دیگ فلک را خوش باش
زان گونه زبون نه‌ایم ما نیز کارزد گل ما به نرخ گشنیز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم