مغرور نباش ای آدمیزاد، زیرا در سایهی خودخواهی، زیباییهای زندگی را از دست میدهی. هر روز فرصتی است برای یادگیری از دیگران و رشد کردن. به جای اینکه به خود ببالیم، بیاموزیم که چگونه میتوانیم به یکدیگر کمک کنیم. هر فردی میتواند معلمی باشد، اگر با چشمان باز و قلبی پذیرنده به آن ها نگاه کنیم. به یاد داشته باش که در کنار هم، میتوانیم قوی تر و بهتر باشیم. پس دست از مغرور بودن بردار و به دنیای اطرافت با محبت و احترام نگاه کن. زندگی کوتاه است، پس بیایید آن را با عشق و دوستی پر کنیم.

مغرور
لغت نامه دهخدا
مغرور. [ م َ ] ( ع ص ) فریفته. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). گول خورده و فریفته شده. ( ناظم الاطباء )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - گول خورده فریفته: [ مرد صاحب فرهنگ باید که ببوی و رنگ مغرور نشود. و بنمایش و آرایش مسرور نگردد. ) ( مقامات حمیدی. چا. شمیم ۲ ). ۱۷٠ - ( صفت ) متکبر خود خواه جمع: مغرورین.
ویکی واژه
vanitoso
گول خورده، فریفته - شده.
جملاتی از کلمه مغرور
نه من ز دوری روی تو گشته ام خرسند نه دل شده ست به پشتی صبر خود مغرور
برونفمن یک یهودی بسیار مغرور بود. او با اینکه به مسائل یهودی بسیار علاقهمند بود به صورت علنی گفته بود که به خدا اعتقادی ندارد.
خانهٔ انها در خیابان تاریک قرار داشت. در کتاب از او زنی قد بلند و باریک و بسیار مغرور یاد شدهاست. ازمی هنگامی که بچهها را به خانهٔ بسیار بزرگ خود می آورد با آنها بسیار بد رفتاری میکند و به انها کت و شلوارهای بسیار بلندی میدهد. ازمی همیشه دنبال مد روز است به همین دلیل هر چیزی که مد شد میگوید که توئه یا بیرونه از اصطلاحات مد روز استفاده میکند. مثلاً زمانی که بچهها را به خانهٔ خود می آورد.
خجلت به عرض جوهر من خنده میکند مویی ز چشم رستهٔ مغرور شانهام
دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند وقت باشد که زیانکار شود خوشسخنی
ارمنیهای هند به حق میتوانند به خاطر گذشته پرافتخارشان، مغرور باشند ولی وضعیت فعلی و آیندهشان در کل درخشان نیست. تعداد آنها به نحو چشمگیری کاهش یافتهاست. در حال حاضر به زحمت صد نفر ارمنی در هند یافت میشود که آن هم در کلکته هستند یعنی جایی که هنوز کالج ارمنی فعال است.