مطمح

مطمح

کلمه مطمح در زبان فارسی به معنای مقصد یا هدف است و به جایی اشاره دارد که فرد به آنجا می‌خواهد برود یا به آن توجه دارد. به عبارت دیگر، مطمح می‌تواند به معنای جایی باشد که شخص در نظر دارد آن را ببیند یا تجربه کند. بنابراین مطمح ممکن است به منظره یا جای تماشایی گفته شود، جایی است که برای تماشا و لذت بردن از زیبایی‌های آن انتخاب شده است.

لغت نامه دهخدا

مطمح. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) جای بلند داشتن نظر. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جای برافراختن نگاه. ( ناظم الاطباء ). نظرگاه بلند:... و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 311 ). || نظرگاه. محل نظاره. محل توجه: جاه او به سبب این احتساب و مبالغت در این باب زیادت گشت و مطمح رجال و مطمع آمال شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 399 ). از سرای عمارت تا حظیره مسجد راهی ترتیب دادند که از مطمح ابصار و موقف انظار پوشیده بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423 ).
- مطمح نظر؛ هر چیز که به دقت در وی بنگرند. ( ناظم الاطباء ). مورد نظر و توجه. آن که نظر را به سوی خود کشد: مرآن پادشاهزاده را که مطمح نظر او بود خبر کردند. ( گلستان ). یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح نظرش جای خطرناک و مظنه هلاک. ( گلستان ).
|| جای نشانه تیراندازان. || منظر و جای تماشا و جای نمایش و نمایشگاه. || هر چیز دیدنی. ( ناظم الاطباء ). مجازاً به معنی جای طمع. ( غیاث ) ( آنندراج ). || جای افتادن. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مطمح. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) آن که بلند میکند نگاه را. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مَ مَ ) [ ع. ] (اِ. ) منظر، جای تماشا.

فرهنگ عمید

۱. جای نظر انداختن، نظرگاه.
۲. جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود.

فرهنگ فارسی

جای نظرانداختن، جائی یاچیزی که زیرنظرقرارداده شود، نظرگاه
( اسم ) ۱ - جای نظر افکندن نظر گاه محل نظر. ۲ - نظرگاه بلند منظور دور و خطیر:... و بمدت و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. جمع: مطامح.
جای بلند داشتن نظر جای برافراختن نگاه.

ویکی واژه

منظر، جای تماشا.

جملاتی از کلمه مطمح

یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک و مظنهٔ‌ هلاک.
چو مطمح نظرتوجهان قدس شود وجود را همه خاشاک رهگذر یابی
چو مطمح نظر تو جهان قدس بود وجود را همه خاشاک رهگذر یابی
اگر جفا و اگر مهر با همین ز تو شادم که مطمح نظر چشم دلربای تو باشم
یاران، او را معذور داشتند و قدم او بر بساط ورع و صلاح هرچه ثابت‌تر شد و ذکر آن در آفاق سایر گشت و به مدت و مجاهدت در تقوی و دیانت، منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم