کلمه مطمح در زبان فارسی به معنای مقصد یا هدف است و به جایی اشاره دارد که فرد به آنجا میخواهد برود یا به آن توجه دارد. به عبارت دیگر، مطمح میتواند به معنای جایی باشد که شخص در نظر دارد آن را ببیند یا تجربه کند. بنابراین مطمح ممکن است به منظره یا جای تماشایی گفته شود، جایی است که برای تماشا و لذت بردن از زیباییهای آن انتخاب شده است.

مطمح
لغت نامه دهخدا
- مطمح نظر؛ هر چیز که به دقت در وی بنگرند. ( ناظم الاطباء ). مورد نظر و توجه. آن که نظر را به سوی خود کشد: مرآن پادشاهزاده را که مطمح نظر او بود خبر کردند. ( گلستان ). یکی را دل از دست رفته بود... و مطمح نظرش جای خطرناک و مظنه هلاک. ( گلستان ).
|| جای نشانه تیراندازان. || منظر و جای تماشا و جای نمایش و نمایشگاه. || هر چیز دیدنی. ( ناظم الاطباء ). مجازاً به معنی جای طمع. ( غیاث ) ( آنندراج ). || جای افتادن. ( غیاث ) ( آنندراج ).
مطمح. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) آن که بلند میکند نگاه را. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جای نظر افکندن نظر گاه محل نظر. ۲ - نظرگاه بلند منظور دور و خطیر:... و بمدت و مجاهدت در تقوی و دیانت منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید. جمع: مطامح.
جای بلند داشتن نظر جای برافراختن نگاه.
ویکی واژه
جملاتی از کلمه مطمح
یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک و مظنهٔ هلاک.
چو مطمح نظرتوجهان قدس شود وجود را همه خاشاک رهگذر یابی
چو مطمح نظر تو جهان قدس بود وجود را همه خاشاک رهگذر یابی
اگر جفا و اگر مهر با همین ز تو شادم که مطمح نظر چشم دلربای تو باشم
یاران، او را معذور داشتند و قدم او بر بساط ورع و صلاح هرچه ثابتتر شد و ذکر آن در آفاق سایر گشت و به مدت و مجاهدت در تقوی و دیانت، منزلتی یافت که مطمح هیچ همت بدان نتواند رسید.