به فردی گفته میشود که شغل اصلیاش کشتار حیوانات، قطعهقطعه کردن لاشه، آمادهسازی گوشت و فروش آن به مشتریان است. این حرفه که قدمتی به درازای تاریخ تمدن بشری دارد، یکی از مشاغل اساسی در زنجیره تأمین مواد غذایی محسوب میشود. قصابها با انواع حیوانات از جمله چهارپایان اهلی مانند گاو، گوسفند، بز و گاومیش، طیور مانند مرغ، خروس، بوقلمون و اردک، و همچنین آبزیان مانند ماهیهای مختلف و میگو سر و کار دارند. محل کار آنها معمولاً مغازههای مستقل قصابی، دکههای فروش گوشت در بازارهای سنتی، بخشهای مخصوص گوشت در سوپرمارکتهای بزرگ و گاهی نیز کشتارگاههای صنعتی است. این شغل را میتوان یکی از قدیمیترین مشاغل تاریخ دانست که ریشه در نخستین دورههای استقرار انسانها در جوامع کشاورزی دارد. با اهلی کردن حیوانات، نیاز به افرادی که مهارت ذبح و تقسیم گوشت را داشتهاند به وجود آمد. در تمدنهای باستانی مانند مصر، بینالنهرین و یونان باستان، قصابها جایگاه ویژهای داشتند و گوشت حیوانات نه تنها برای مصرف روزانه، بلکه برای مراسم مذهبی و قربانی کردن استفاده میشد. در دوران قرون وسطی در اروپا، به صورت صنفهای سازمانیافته فعالیت میکردند و قوانین خاصی بر کار آنها حاکم بود. در شرق نیز، به ویژه در جوامع اسلامی، ذبح حیوانات طبق قوانین شرعی انجام میشد و قصابهای مسلمان ملزم به رعایت این اصول بودند.

قصاب
لغت نامه دهخدا
قصاب. [ ق ُص ْ صا ] ( ع ص، اِ ) ج ِ قاصب. ( اقرب الموارد ). رجوع به قاصب شود.
قصاب. [ ق َ ] ( از ع، ص، اِ ) قَصّاب است که در ضرورت شعری مخفف آمده است:
گوسفندان که بروننداز حساب
زَانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟مولوی.رجوع به قَصّاب شود.
قصاب. [ ق َص ْ صا ] ( ع ص، اِ ) نای زن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). زمار. ( اقرب الموارد ). نی نواز. ( منتهی الارب ). نفخ کننده در نی. ( اقرب الموارد ). || شترکش. ( منتهی الارب ). جَزّار. ( اقرب الموارد ). || برنده گوشت و روده و مانند آن. ( منتهی الارب ). گوشت فروش. ( مهذب الاسماء ):
قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شودماهی بی حربه قصاب.خاقانی.هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ
هرچه شبان پرورید روزی قصاب شد.خاقانی.آن کسان کآسمانْش میخوانند
نام قصاب بر شبان بستند.خاقانی.به تندی گفتم ای بخت بلندم
نه تو قصابی و من گوسپندم ؟نظامی.چو قصاب از غضب خونی نشانی
چو نفاط از بروت آتش فشانی.نظامی.سعدیا گوسفند قربانی
به که نالد ز دست قصابش ؟سعدی.به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.سعدی.توانگر از نشاط فربهی در خود نمیگنجد
از این غافل که هم پهلوی چرب اوست قصابش.صائب.
قصاب. [ ق َص ْ صا ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر در 62500 گزی خاور کنگان و جنوب راه مالرو کنگان به اشکنان. سکنه آن 16 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
قصاب.[ ق َص ْ صا ] ( اِخ ) حبیب بن ابوعمره کوفی، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان است. وی از سعیدبن جبیر روایت دارد. به سال 142 هَ. ق. وفات یافت. ( لباب الانساب ).
قصاب. [ ق َص ْ صا ] ( اِخ ) حسن بن عبداﷲ از محدثان است. وی از نافعبن عمرو روایت کند و از او وکیعبن جراح روایت دارد. ( لباب الانساب ).
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع. ] (ص. اِ. ) گوشت فروش، کسی که چهارپایان (گاو و گوسفند و... ) را ذبح می کند.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
کسی که گاووگوسفندمی کشدوگوشت آنهارامی فروشد، گوشت فروش
( صفت اسم ) کسی که در نای دمد نای زن.
موید الدین بن محمد بن علی مکنی به ابو عبدالله بصفت تهور و تکبر و قلت عقل و تدبیر موصوف بود و در سنه تسعین و خمس ماه بحکم الناصرالدین الله منصب وزارت را تعهد نمود و با فوجی از سپاه بغداد روی بجانب خوزستان نهاد و آن ولایت را در سلک سایر قلمرو خلیفه سمت انتظام داد.
دانشنامه عمومی
قصابی شغلی از زیر مجموعه حرفه صنایع غذایی است. یک قصاب دارای توانمندی هایی از قبیل آماده سازی و نگهداری ابزار قصابی، ذخیره و نگهداری گوشت ها و محصولات پروتئینی در فروشگاه، برش گوشت، برش لاشۀ گوسفند به چهار قسمت اصلی، برش انواع ماکیان، برش انواع ماهی و میگو، آماده سازی محصولات جهت فروش در فروشگاه و ارتباط با مشتری و مدیریت قصابی می باشد و با مشاغلی از قبیل دامپرورها، قصاب صنعتی کشتارگاه ها، مدیران رستوران و هتل ها در ارتباط است.
قصاب (فیلم ۱۹۷۰). قصاب ( به فرانسوی: Le Boucher ) فیلمی مهیج به کارگردانی کلود شابرول است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به استفان اودران، ژان یان، و دومینیک زاردی اشاره کرد.
قصاب (فیلم ۲۰۰۶). «قصاب» ( انگلیسی: The Butcher ( 2006 film ) ) فیلمی در ژانر ترسناک است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.
قصاب (فیلم ۲۰۰۹). قصاب ( به انگلیسی: The Butcher ) یک فیلم سینمایی اکشن آمریکایی محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی جسی وی. جانسون است. از بازیگران این فیلم می توان به اریک رابرتز اشاره کرد.
ویکی واژه
نای زن، کسی که در نای میدمد.
بائِعُ اللُحوم


جمله سازی با قصاب
حق بکشت او را و در پاچهش دمید زود قصابانه پوست از وی کشید
عاقبت قصاب قربان خواهدت کردن کسی عید قربان در سر کویی نمیگویم که کیست
قصاب سالها است که قربان حسن توست