سوگان یا آزیموت در علم ستارهشناسی به زاویهای اطلاق میشود که در سیستم مختصات کروی، بهویژه در مختصات سماوی، اندازهگیری میشود. این کمیت به همراه ارتفاع، دو مؤلفه ضروری برای تعیین مختصات یک جرم در سیستم مختصات افقی به شمار میآید. در زمینه نقشهبرداری، آزیموت به معنای زاویهای است که از شمال به طرف یک امتداد خاص در جهت حرکت عقربههای ساعت اندازهگیری میشود. این اصطلاح، زاویه جدایی پای عمود یک جرم سماوی بر افق نسبت به شمال را بر حسب ۳۶۰ درجه نشان میدهد. بهطور خاص، شمال صفر درجه، شرق ۹۰ درجه، جنوب ۱۸۰ درجه و غرب ۲۷۰ درجه است. دوایر از نقاط پاسو و سرسو عبور میکنند و ارتفاع سماوی به دوایر موازی با افق اطلاق میشود که بر دوایر سمت عمود هستند. برداری که از سوی ناظر به سمت نقطه مورد نظر بهصورت عمودی به زمین مرجع امتداد مییابد، رسم میشود. زاویه بین نقطه شمالی و این بردار بر روی سطح مرجع، زاویه سمت نامیده میشود. بهعنوان مثال، در اندازهگیری موقعیت یک ستاره در آسمان، ستاره بهعنوان نقطه مورد نظر و سطح مرجع، سطح دریا در نظر گرفته میشود. سمت در این حالت، زاویه بین نقطه شمالی و طرح عمودی ستاره بر سطح افق است. معمولاً بهصورت درجه اندازهگیری میشود و این مفهوم در بسیاری از کاربردهای عملی مانند دریانوردی، ستارهشناسی، نقشهبرداری، مینگذاری و توپخانهها مورد استفاده قرار میگیرد.
سمت
لغت نامه دهخدا
- سمت الرأس؛ جانب سر و اکثر از این لفظ میان فلک، یعنی وسطالسماء مراد باشد. چه انسان را کاچک سرخود محاذی وسط آن معلوم میشود. ( آنندراج ). نقطه عمود از آسمان یعنی آن که بطور دقت در فوق شخص ناظر واقع شده. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ): هرگاه که آفتاب بنقطه حمل آید از سمت الرأس یعنی از راستای سر ساکنان عمارت زمین. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| صورت. هیئت. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || قصد و آهنگ. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( از ناظم الاطباء ). || سکینه و وقار. || حسن سیرت و طریقت. || مذهب. ( از ناظم الاطباء ). || ( مص ) براستی میانه راه رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر سیرت نیکو رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || قصا کردن. ( دهار ) ( المصادرزوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بحدس و گمان راه یافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رفتن بر گمان. ( تاج المصادر بیهقی ). || آماده کردن رای و وجه سخن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
سمت. [ س َ م َ ] ( اِ ) سَمَد. نامی که در طوالش و اطراف رشت به اوجا دهند. رجوع به اوجا شود. ( یادداشت بخط مؤلف ).
سمت. [ س ِ م َ ] ( ع اِ ) سمة. قرابت و خویشی. ( ناظم الاطباء ). || رتبه. مقام: و دانستیم رأی هند که این جمع بنام او کرده اند سمت پادشاهی است. ( کلیله و دمنه ).
دزد بیان من است هر که در این عهد
بر سمت شاعریش نام برآمد.خاقانی.از سمت کتابت به رتبت وزارت رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
|| راه و روش. ( ناظم الاطباء ): اگر شما بر سمت تدبیر من نروید سخن مرا نامؤثر شناسید، بشما همان رسد که ببوزینگان رسید. ( سندبادنامه ص 80 ). و از سمت راستی بیفتند. ( سندبادنامه ص 5 ). || داغ. نشان. ( غیاث ) ( آنندراج ): شمس المعالی قابوس بسمت عدل و رأفت و انصاف و معدلت آراسته بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ). خود را بسمت قصور و تقصیر منسوب و موسوم نگردانم. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سمة شود.
فرهنگ معین
(س مَ ) [ ع. ] (اِ. ) ۱ - نشان داغ. ۲ - علامت، نشانه. ۳ - عنوان. ۴ - مقام.
فرهنگ عمید
۲. علامت، نشان.
۳. اثر داغ.
۱. طرف، جانب.
۲. راه و روش، طریق.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نشان داغ. ۲ - علامت نشانه جمع: سمات. ۳ - عنوان. ۴ - مقام: به سمت ریاست منصوب شد.
سمه قرابت و خویشی. یا رتبه و مقام
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه عمومی
• در رشته نقشه برداری آزیموت یک امتداد یعنی زاویه شمال با آن امتداد در جهت حرکت عقربه های ساعت.
سمت، زاویهٔ جدایی پای عمود جرم سماوی بر افق نسبت به شمال بر حسب ۳۶۰ درجه است. سمت شمال صفر درجه، شرق ۹۰ درجه، جنوب ۱۸۰ درجه و غرب ۲۷۰ درجه است. دوایر سمت از نقطه پاسو و سرسو می گذرند. ارتفاع سماوی دوایر موازی با افق هستند که بر دوایر سمت عموداند.
برداری از سوی ناظر به سوی نقطهٔ مورد نظر به شکل عمودی به زمین مرجع امتداد یافته و رسم می شود. زاویه بین نقطهٔ شمالی و بردار رسم شده بر روی سطح مرجع، زاویهٔ سمت نامیده می شود.
یک نمونه در این مورد اندازه گیری موقعیت یک ستاره در آسمان می باشد. ستاره یک نقطهٔ مورد نظر است و سطح مرجع افقی، سطح دریا می باشد. سمت، زاویه میان نقطه شمالی و طرح عمودی ستاره بر سطح افق است.
سمت معمولاً به صورت درجه اندازه گیری می شود. این مفهوم در بسیاری از کارهای عملی مانند دریانوردی، ستاره شناسی، نقشه برداری، مین گذاری و توپخانه ها کاربرد دارد.
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها
سمت (اخترشناسی). رجوع شود به:مختصات افقی
ویکی واژه
به راه درست و میانه راه رفتن.
راه، روش.
قصد.
طرف، جانب.
سموت.
نشان داغ.
علامت، نشانه.
عنوان.
مقام.
جمله سازی با سمت
جا بکوی یار ده ما را بجنّت جا مده قسمت ما را بما امروز ده فردا مده
نقد است قسمت همه دلها ز جور تو ارباب جود وعده به فردا نمیکنند
نبوّت مر ترا آتش فروزد نمود جسمت اینجاگه بسوزد