کلمه دژخیم در زبان فارسی به معنای فردی است که مسئولیت کشتن محکومان به اعدام را بر عهده دارد و به طور کلی به کسی که بیرحم و ظالم است نیز اطلاق میشود. این واژه همچنین میتواند به زندانبان یا شکنجهگر نیز اشاره کند. معنی لغوی دژخیم از دو بخش تشکیل شده است: دژ به معنای بد، زشت و درشت است. خیم به معنای خوی و خلق میباشد. بنابراین، دژخیم به فردی اطلاق میشود که دارای خوی بد و ویژگیهای زشت است و ممکن است در نقش جلاد یا زندانبان قرار گیرد. به طور خلاصه، دژخیم به فردی اشاره دارد که به عنوان مجری اعدام یا کسی که اعمال ظالمانه و بیرحمانه انجام میدهد، شناخته میشود.
دژخیم
لغت نامه دهخدا
چنین گفت دژخیم نر اژدها
که از چنگ من کس نیابد رها.فردوسی.یکی دیو دژخیم بر پای خاست
چنین گفت کاین نغزکاری مراست.فردوسی.چو تیغش به رستم نیامد بکار
برآشفت دژخیم با روزگار.فردوسی.کجا جای دیوان دژخیم بود
کزآن جایگه دیو را بیم بود.فردوسی.بزد مرد دژخیم پیش درش
نظاره برو بر همه لشکرش.فردوسی.بدل گفت کاین ماه دژخیم نیست
گر از رازم آگه شود بیم نیست.اسدی.یکی دیو دژخیم چون منهراس
ببست و جهان کرد ازاو بی هراس.اسدی.- دژخیم رنگ؛ دژخیم مانند. دژخیم گونه. دژخیمه رنگ:
همان اهرمن روی دژخیم رنگ
درآمد چو پیلان جنگی به جنگ.نظامی.- دژخیم گشتن؛ خشمگین شدن:
چنان مهربان بود دژخیم گشت
وز او شهر ایران پر از بیم گشت.فردوسی. || زندانبان و قلعه بان و نگاهبان. ( برهان ). || جلاد و خونی. ( برهان ). میرغضب.سیاف. روزبان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). قتال را به استعارت دژخیم گفتند. جلاد. ( لغت فرس اسدی ):
به دژخیم فرمود تا گردنش
زند پس به آتش بسوزد تنش.فردوسی.به دژخیم فرمود کاین را به کوی
ز دار اندرآویز و برتاب روی.فردوسی.به دژخیم فرمود تاتیغ تیز
کشیده بیامد دلی پرستیز.فردوسی.به دژخیم فرمود تا تیغ تیز
بگیرد تنش را کند ریزه ریز.فردوسی.به دژخیم فرمود کو را بیار
بدان تا بیاموزمش کارزار.فردوسی.برآشفت از آن پس به دژخیم گفت
که این هر دو راخاک باید نهفت.فردوسی.پس به دژخیم خونیان دادم
سوی زندان خود فرستادم.نظامی.چو دانست خسرو که دژخیم او
گریزان شد از فر دیهیم او.نظامی.یکی آنکه در لشکرم وقت پاس
ز دژخیم ترسم که آید هراس.نظامی.|| بخیل و خسیس و لئیم. ( برهان ). تنگ حال و بخیل. ( شرفنامه منیری ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] بدخو، بدخلق، زشت خو، بدنهاد.
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) ۱ - بر نهاد بد خوی. ۲ - زندان بان نگاهبان محبس. ۳ - جلاد میر غضب.
ازدژ به معنی بد و زشت و درشت
ویکی واژه
بدنهاد، زشتخو.
جلاد، زندانبان.
جمله سازی با دژخیم
به دژخیم فرمود پس شهریار که آرند بدبخت را بسته خوار
به نیرنگ و افسون او شد رها جهان جوی دژخیم نر اژدها
کز این پس شما را ز من بیم نیست مرا بیوفایی و دژخیم نیست