چون حرف دانان را رود ز اسرار قرآنی سخن نقش خم ابروی تو تأویل بس «حامیم » را
							فغانا میگساران دجله نوشان دریغا ساقیان اندازه دانان
							پایه قدر سخن دانان فضولی پست شد زین سبب هرگز درین کشور کسی نامی نیافت
							خویش را نادان گرفتن مایة آسودگیست گر زنادانان نباشی خویش را دانا مگیر
							همانا تو را نیست شکلی معین که از چشم ِ اندازه دانان، نهانی
							درد دل گفتن همین تنها نه در نا گفتن است راز دانان را حکایت حرف بیجا گفتن است