این شهر واقع در جنوب استان فارس، در فاصله ۲۷۰ کیلومتری شیراز و ۱۱۰ کیلومتری خلیج فارس قرار دارد. این شهر، مرکز شهرستان خنج است. طبق سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۹,۲۱۷ نفر گزارش شده است که از این نظر، بیست و پنجمین شهر استان فارس و سیصد و پنجاه و چهارمین شهر ایران محسوب میشود. اکثر مردم این شهرستان مسلمان و از مذهب اهل سنت شافعی هستند. در ارتفاع ۶۷۰ متری از سطح دریا و در منطقه رشتهکوههای زاگرس واقع شده است. دشت آن از شمال و جنوب توسط کوهها احاطه شده است. آب و هوای این شهر عموماً گرم و خشک است؛ زمستانهای معتدل و تابستانهای بسیار گرم دارد و منطقهای نیمهخشک از استان را شامل میشود. به احتمال زیاد، بنای اولیه شهر خنج در اطراف قلعه تونگر، که بر روی فلات شکل گرفته است، بنا شده است. این قلعه که در قسمت شمالی شهر قرار دارد، نشان از وجود آبادی سه هزار ساله و پیش از آن دارد. حاکمان نیمهمختار بر این قلعه فرمانروایی میکردند. امروزه نیز آثاری از قلعه توانگر از جمله برج دیدبانی، بارو، حصار و آبانبار باقی مانده است. این منطقه در حال حاضر حفاظتشده است. مردم آن اچمی هستند و زبان رایج آنها نیز اچمی (لارستانی) است. خنج پس از لارستان، دومین شهر شاخص اچمیها محسوب میشود. شهر خنج با داشتن بیش از ۲۰ اثر تاریخی از دورههای مختلف که در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاند، یکی از شاخصترین شهرهای تاریخی استان فارس به شمار میرود.
خنج
لغت نامه دهخدا
بسی راندی از گفت بی سود و خنج
اگر پاسخ سرد یابی مرنج.اسدی ( گرشاسب نامه ). || ( اِ ) نصیب. ( یادداشت بخط مؤلف ):
گرت من ستایش نگویم مرنج
که بهره ندارم ز گنج تو خنج.ازرقی ( از آنندراج ).شعر و شطرنج همی دانی و بس
زین دو سه بازی وزآن بیتی پنج
نه در آن داری از حکمت بهر
نه درین داری از فکرت خنج
زین وزان چند بود بر که و مه
مر ترا کشی و فیریدن و غنج.سوزنی. || سود. نفع. ( ناظم الاطباء ):
مرا هرچه ملک و سپاه است و گنج
همه آن تست و ترا زوست خنج.عنصری.گرگی که تو بی نفعی و بی خنج ولیکن
خود روز و شب اندر طلب نفعی و خنجی.ناصرخسرو.چکنی علم در میانه گنج
کار باید که کار دارد خنج.سنائی.بهر پاس است مار بر سر گنج
نز پی آنکه گیرد از وی خنج.سنائی. || راحت. استراحت. ( ناظم الاطباء ):
ای مایه طربم و آرام روز و شبم
من خنج تو طلبم و تو رنج من طلبی.عنصری.من طالب خنج تو شب و روز
اندر پی کشتنم چرایی.عنصری. || شادی. ( ناظم الاطباء ):
ملک آباد به ز گنج روان
شادی تن نداد خنج روان.سنائی.|| ناز. عشوه. کرشمه. || آواز. رقص. طرب. عیش. || گم شده. || آوازی که هنگام مجامعت از بینی آدمی برمی آید. ( ناظم الاطباء ). || نام درختی است. ( یادداشت مؤلف ): و اندر او [ ناحیت گوزگانان ] درختی است خنج خوانند و چوب وی هرگز خشک نشود و نرم بود چنانکه بر او گره توان افکندن. ( حدود العالم ). و این ناحیت [ خرخیز ] مشک بسیار افتد و مویهای بسیار و چوب خدنگ و چوب خنج و دسته کارد ختو خیزد. ( حدود العالم ).
خنج. [ خ ُ ] ( اِ ) بوم. جغد. ( ناظم الاطباء ).
خنج. [ خ ُ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش مرکزی شهرستان لار است بحدود و مشخصات زیر: شمال:دهستان بیدشهر و بنارویه و افرز از شهرستان فیروزآباد، جنوب دهستانهای اردو بیرم، خاور دهستان حومه لار، باختر دهستان علامرودشت بخش کنگان. این دهستان در شمال باختری بخش واقع و در شمال آن کوهستان لیتو و درجنوب آن کوه گوگردی قرار گرفته. هوای آن گرم و خشک و آب مشروب آن از رودخانه قره آغاج و قنات و چاه و چشمه است. زراعت این دهستان بیشتر دیم است. محصولات آن عبارتند از: غلات و خرما و برنج و پنبه و تنباکو و کنجد و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و کسب و صنایع دستی معموله قالی و گلیم بافی است. این دهکده از40 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و تعداد نفوس آن درحدود ده هزار نفرند و قراء مهم آن عبارتند از: سه ده؛بیخومه بیغرد؛ تخته، سلف آباد؛ گرهشت؛ گورده؛ زنگ و مهمله؛ هفتوان. مرکز دهستان قصبه خنج است و طایفه عمله از ایل قشقائی در آن محل سکنی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). رجوع به فارسنامه ناصری شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نفع، فایده، سود، بهره: گرت من ستایش نگویم مرنج / که بهره ندارم ز گنج تو خنج (ازرقی: مجمع الفرس: خنج ).
۳. نازوعشوه، غنج.
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند دارای ۲٠۵ تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه مالرو است.
دانشنامه عمومی
خنج در ارتفاع ۶۷۰ متری از سطح دریا در منطقه رشته کوه های زاگرس واقع شده است. خنج در دشت خنج از شمال و جنوب به وسیلهٔ کوه ها محصور شده است. آب و هوای خنج به طور کلی گرم و خشک است و در زمستان ها هوا معتدل و در تابستان ها هوا بسیار گرم است و ناحیه نیمه خشک استان را دربر می گیرد.
بنا بر احتمال بنای ابتدایی شهر خنج در اطراف قلعه تونگر که بر روی فلاتی شکل گرفته است تشکیل شده است. این قلعه که در قسمت شمالی شهر است حکایت از وجود آبادی سه هزار ساله و پیش از آن دارد. بر این قلعه حکام نیمه مختار فرمان می راندند. اکنون نیز از قلعه توانگر آثاری باقی است از جمله برج دیدبانی، بارو، حصار، آب انبارو… این منطقه اکنون استحفاظی است.
مردم خنج اچمی بوده و زبان رایج ایشان نیز اَچُمی ( لارستانی ) است خنج پس از لارستان دومین شهر شاخص اچمی ها است.. شهر خنج با دارا بودن بیش از ۲۰ اثر تاریخی از دوره های مختلف که در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده اند، یکی از شاخص ترین شهرهای تاریخی استان فارس محسوب می شود.
این شهر بر اساس آمار سرشماری نفوس و مسکن ۱۳۹۵ دارای ۱۹٬۲۱۷ تن جمعیت است. ارتفاع خنج از سطح دریا ۶۷۰ متر است. فاصله اش با خلیج فارس ۱۱۰ کیلومتر و با شیراز ۲۷۰ کیلومتر می باشد.
در مورد ریشه نام احتمالات زیادی داده شده است که دو دیدگاه نسبت به باقی دیدگاه ها شاخص تر است.
صورت اولیه آن «هُنگ» از واژه اوستایی و زرتشتی است اما به مرور به «هُنج»، «خُنگ» و خنج تبدیل یافته است. که این خود نشان دهنده پیشینه بسیار کهن این سرزمین است.
همچنین معنای شادی و جشن برای خنج با واقع شدن آن در مجاورت روستای «سَدِه» در پنج کیلومتری شمال خنج مطابقت دارد، چرا که جشن سَده از جمله جشن های زرتشتی در محل این روستا برگزار می شده و احتمال دارد که نام خنج نیز به این منظور به کار رفته باشد.
خنج (قائنات). خنج روستایی در دهستان کرغند بخش نیمبلوک شهرستان قائنات استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۲۱۳ نفر ( در ۶۹ خانوار ) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
خُنْج
شهری در استان فارس، غرب شهرستان لار، و مرکز اداری بخش خُنج. با ارتفاعی حدود ۶۵۰ متر، در دشتی در ۲۰۵کیلومتری جنوب شرقی شیراز و ۹۲کیلومتری غرب شمالی لار، سر راه لار به قیروکارزین و فیروزآباد و نیز جهرم به لامرد، قرار دارد. اقلیم این شهر گرم و خشک و جمعیت آن ۲۰,۰۱۲ نفر است (۱۳۸۵).
ویکی واژه
نفع، فایده.
جمله سازی با خنج
شهاب خنجر سبزش چنان ببارد لعل که ابر بادیه بر دامن دمن یاقوت
عیار دلاور که کند ترک سر خویش از خنجر خونریز و سر دار نترسد
سگالش همی کرد تا چون کند که خنجر ز ماهنگ پر خون کند