گناه به معنای عمل نادرست است و در اسلام، هر اقدامی که با فرمان خداوند در تضاد باشد، گناه محسوب میشود. به علاوه عملی است که با اراده و رضایت الهی سازگار نیست و با ایجاد نوعی تاریکی معنوی در وجود انسان، او را از خدای متعال که نور آسمانها و زمین است، دور میکند. به عبارت دیگر، باعث میشود انسان از کمال و نزدیکی به خدا باز بماند. برای تعیین اینکه چه عملی نادرست است و چه عملی ثواب، میتوان به کتاب و سنت مراجعه کرد، زیرا در بسیاری از موارد، تشخیص گناه بودن یک عمل از طریق عقل ممکن نیست. تنها خداوند است که با علم و حکمت مطلق خود، این موارد را از طریق وحی و دین به بشر معرفی کرده است. عالمان اسلامی گناهان را به دو دسته تقسیم کردهاند: کبیره (بزرگ) و صغیره. این تقسیمبندی از قرآن و روایات نشأت گرفته است.

گناه
لغت نامه دهخدا
هر آن کریم که فرزنداو بَلاده بود
شگفت باشد و آن از گناه ماده بود.رودکی.تا کیخدای گناه نکند کس زنان را به گناه نگیرد. ( ترجمه تفسیر طبری ).
بدو گفت تو دور باش از گناه
جهان را همه چون تن خویش خواه.فردوسی.به مازندران ماند طاوس شاه
همی گفت کاین بود از من گناه.فردوسی.به می نیز گستاخ گشتم به شاه
به پیر و جوان از می آید گناه.فردوسی.به گنه روی سیه گردد و سوگند خورم
کآن بت من بهمه عمر نکرده ست گناه.فرخی.سر نگونسار ز شرم و روی تیره ز گناه
هر یکی با شکم حامل و پرماز لبی.منوچهری.گناه دوست عاشق دوست دارد
ز بهر آنکه تا زو درگذارد.( ویس و رامین ).گناه بوده بر مردم نهفتن
بسی نیکوتر از نابوده گفتن.( ویس و رامین ).پس از وی کار دیگر شد که مرو بگذشت و در بعض مرا گناه بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ).
اگرچه نداری گنه نزد شاه
چنان باش پیشش که مرد گناه.اسدی.وگر گناه نخواهد ز ما و ما بکنیم
نه بنده ایم خداوند را که قهاریم.ناصرخسرو.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بزه، جرم.
۳. نافرمانی.
۴. معصیت.
* گناه ورزیدن: (مصدر لازم ) گناه کردن، مرتکب گناه شدن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جرم خطا بزه اثم. ۲ - سهو غلط. ۳ - جفا ظلم جمع: گناهها گناهان: عادت ملوک عجم چنان بودی که از سر گناهان در گذشتندی الا از سه گناه... یا ترکیبات اسمی: گناه بزرگ. معصیت کبیره. یا گناه خرد. معصیت صغیره. یا گناه ناکرده. جرمی که مرتکب نشده باشند: الله بنگیرد بمثقال یک ذره گناه ناکرده و بی ثواب نگذارد مثقال یک ذره طاعت بنده... یا مرد گناه. گناهکار: اگر چه نداری گنه نزد شاه چنان باش پیشش که مرد گناه. یا ترکیبات فعلی: گناه کسی را از کسی خواستن. عفو او را از وی خواستار شدن. یا گناه کسی را شستن. از او غیبت کردن.
دانشنامه آزاد فارسی
ویکی واژه
بزه، کار بد.

جملاتی از کلمه گناه
یکی گفت این به بی دینیست راهی که اندیشیم قتل بی گناهی
خامه تراشی ستم نامه تراشی گناه ساده و بی زخم به لوح و قلم داشتن
سال و مه بر گناهها مُصرم روز و شب بر گناه خود مُقرم