گلی

گلی

گلی یکی از نام‌های دخترانه است که به معنای گل می‌باشد و در زبان فارسی به عنوان یک اسم دخترانه، نمادی از زیبایی، لطافت و ظرافت به شمار می‌آید. گل‌ها به عنوان مخلوقات زیبا و خوشبو در طبیعت، عواطف مثبتی را به همراه دارند و این نام می‌تواند نشان‌دهنده علاقه والدین به زیبایی و لطافت باشد.

این نام کاملاً فارسی است و در ادبیات و شعر فارسی جایگاه ویژه‌ای دارد. در شعرهای فارسی، گل به عنوان نمادی از عشق و زیبایی در بسیاری از اشعار مورد استفاده قرار گرفته است. گلی به لحاظ آوایی نیز نامی زیبا و خوش‌صدا است که به راحتی تلفظ می‌شود و می‌تواند برای والدین جذاب باشد.

انتخاب نام گلی می‌تواند نشان‌دهنده عشق والدین به فرزندشان و آرزوی آن‌ها برای داشتن دختری زیبا، لطیف و خوش‌دل باشد.

لغت نامه دهخدا

گلی. [ گ ُ ] ( ص نسبی ) رنگ سرخ. به گونه گل. ( آنندراج ). به رنگ گل. || ( اِ ) نام قسمی یاقوت که آنرا وردی نیز نامند. ( مؤلف ). || از نامهای دختران.
گلی. [ گ ِ ] ( ص نسبی ) گل آلود. گلناک. آلوده به گل. منسوب به گل و خاکی. || سفالی و ساخته شده از گل. ( ناظم الاطباء ).
- امثال:
عمر گلی است، سخت بداخم. عظیم ترش رو.
گلی برای کسی آب گرفتن؛ در تداول عامه، مقدمات زیان یا آسیب برای کسی فراهم ساختن. برای او مایه گرفتن.
گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد که در 23هزارگزی شمال باختری بجنورد و 3هزارگزی جنوب راه شوسه عمومی بجنورد به اینچه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 346 تن است. آب آنجا از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، بنشن، چغندر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است که در تابستان اتومبیل می توان به آنجا برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل که در 22هزارگزی خاور اردبیل و 3هزارگزی راه شوسه اردبیل به آستارا واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 888 تن است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 8هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 33هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه مراغه به میانه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 330 تن است. آب آنجا از چشمه سارها تأمین میشود. محصول آن غلات، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 9هزارگزی باختر اردبیل و 4هزارگزی راه شوسه اردبیل به تبریز واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 545 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
گلی. [ گ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج که در 42000گزی جنوب خاوری پاوه و 7000گزی باختر قلعه جوانرود واقع شده و دارای 49 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) دارای رنگ قرمز روشن.
(گِ ) (ص. ) ۱ - آلوده یا آغشته به گِل، گل آلود. ۲ - ساخته شده از گل.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۳ - ( اسم ) رنگ گل سرخ سرخ. ۴ - ( اسم ) رنگ سرخ. توضیح اگر اندکی آب برنگ سرخ اضافه کنند گلی شود. ۵ - قسمی یاقوت وردی.
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج

فرهنگ اسم ها

اسم: گلی (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: goli) (فارسی: گلي) (انگلیسی: goli)
معنی: منسوب به گل، به رنگ گل سرخ، سرخ، ( گل، ی ( پسوند نسبت ) )، به رنگ سرخ، به گونه ی گل، به رنگ گل، نام نوعی یاقوت که آن را وردی نیز گویند، ( به مجاز ) زیبا رو و لطیف، ( گل + ی ( پسوند نسبت ) )، مانند گل

جملاتی از کلمه گلی

به نومیدی چها دل بسته بودم خوش گلی وا شد چه دانستم که مشکل در بغل مشکل گشا دارد
در ایام خزان چون جمع سازد خویش را صائب؟ گلی کز بار از لرزیدن آواز می ریزد
بهار من تویی، زانم چه سود است که در عالم گلی یا یاسمینی ست
ناله ی بلبلش از جا نبرد دل چه عجب هر کرا دیده به دیدار گلی حیران نیست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم