گشادنامه

گُشادنامه‌ها از اسناد مهم دیوانی در دوره‌ی حکومت‌های ایرانی به‌شمار می‌رفته‌اند. این اسناد، که در زبان عربی با عنوان مُنشور شناخته می‌شوند، در واقع فرمان‌ها یا حکم‌های رسمی پادشاهان بودند. محتوای گشادنامه معمولاً شامل اجازه‌نامه، مأموریت‌نامه یا اعطای آزادی و مصونیت به فردی خاص برای انجام کاری معین بود. این مدارک به‌عنوان مجوزی رسمی عمل می‌کرده و نشان‌دهنده‌ی اراده و اقتدار مستقیم سلطان محسوب می‌شد.

کاربرد اصلی گشادنامه، اعطای اختیارات ویژه به مأمور حکومتی بود. این سند به‌صورت سرگشاده و معمولاً به خط خود پادشاه یا دبیر مخصوص صادر می‌شد و جزئیات مأموریت، مسیر حرکت، وظایف و اختیارات فرد از جمله حق استفاده از نیروی قهریه در آن به‌طور دقیق قید می‌گردید. برای نمونه، در تاریخ بیهقی آمده است که سلطان محمود غزنوی برای خیل‌تاش گشادنامه‌ای نوشت و به او اجازه داد تا بدون هیچ مانعی تا سرای امیر مسعود پیش برود و حتی هرکس که سد راه او شود را به قتل برساند. این سند در حکم یک اعتبارنامه ی بسیار قدرتمند بود.

لغت نامه دهخدا

گشادنامه. [ گ ُ م َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) فرمان پادشاهان را گویند و آنرابعربی منشور خوانند. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). فرمان و حکم و منشور پادشاهان در رخصت و مأموریت و آزادی کسی به جایی. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). نامه سرگشاده و مقصود حکمی بوده است که به دست خود مأمور میدادند و مأموریت او را در آن ذکر میکرده اند وبه منزله اعتبارنامه است: امیر به خط خویش گشادنامه نبشت بر این جمله: بسم اﷲ الرحمن الرحیم، محمودبن سبکتگین را فرمان چنان است این خیلتاش را که به هرات بهشت روز رود، چون آنجا رسید یکسر تا سرای پسرم مسعود شود، از کس باک ندارد، و شمشیر برکشد و هر کسی وی را از رفتن بازدارد گردن وی بزند، و همچنان بسرای فرودرود، و سوی پسرم ننگرد و از سرای عدنانی به باغ فرودرود و بر دست راست باغ حوضی است و بر کران آن خانه ای بر چپ، درون آن خانه رود و دیوارهای آنرا نیکو نگاه کند تا بر چه جمله است و در آن خانه بیند و در وقت بازگردد، چنانکه با کس سخن نگوید و بسوی غزنین بازگردد. و سبیل قتلغتگین حاجب بهشتی آن است که بر این فرمان کار کند اگر جانش به کار است. و اگر محابایی کند جانش برفت. و هر یاری که خیلتاش را بباید داد بدهد تا بموقع رضا بمشیةاﷲ و عونه و السلام. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 123 ). گشادنامه نبشتم و رکابدار برفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 305 ). و آن گشادنامه را مهر کرد وبه وی داد. ( تاریخ بیهقی ). قتلغ گشادنامه را بخواندو به امیر مسعود داد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118 ).
ای حکم ترا قضای یزدان
داده چو قدر گشادنامه.انوری.گشادنامه فتح تو هرکجا که رسید
کنند بر تو ملوک جهان ثناخوانی.مجیر بیلقانی.داری گشادنامه جان در ده فلک
کو ده کیا که نزل تو اینجا برافکند.خاقانی.خواهی که نزل ما دهدت ده کیای دهر
بستان گشادنامه بعنوان صبحگاه.خاقانی. || عنوان کتابت و فرمان هم هست، یعنی آنچه بر سر کتابها نویسند و این لغت با کاف تازی هم آمده است. ( برهان ) ( جهانگیری ). || نامه. صحیفه. کتاب:
مدح او را گشادنامه طبع
عقل پرور چوعلت اولی است.سیف اسفرنگ.

فرهنگ معین

(گُ. مِ ) (اِمر. ) ۱ - فرمان پادشاهان. ۲ - دیباچة کتاب.

فرهنگ عمید

۱. نامۀ سرگشاده.
۲. حکم، فرمان.
۳. منشور پادشاهان.
۴. عنوان کتاب یا نامه.
۵. دیباچۀ کتاب.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - فرمان سر گشاده منشور: امیر بخط خویش گشاد نامه ای نبشت بر این جمله... خیلتاش را پیش بخواند و آن گشاد نامه را مهر کرد و بوی داد. ۲ - عنوان کتابت و فرمان. ۳ - کتاب صحیفه.

ویکی واژه

فرمان پادشاهان.
دیباچة کتاب.

جمله سازی با گشادنامه

ای حکم ترا قضای یزدان داده چو قدر گشادنامه
نیست عجب با گشادنامه خطت کز گره نافه مشک ناب نبیند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چیپ
چیپ
خیر
خیر
مفتوح
مفتوح
آتو
آتو